تاریخ انتشار : جمعه 18 آبان 1403 - 21:11
کد خبر : 108067

روایت هولناک زن ربوده شده توسط «جوزف فریتزل سوئد»

روایت هولناک زن ربوده شده توسط «جوزف فریتزل سوئد»

زنی که توسط مردی ملقب به «جوزف فریتزل سوئد» ربوده و به مدت ۶ روز در یک پناهگاه زندانی شده بود، ترس این را داشت که دیگر هیچ‌گاه نور روز را نبیند. این زن که با نام مستعار «ایزابل اریکسون» شناخته می‌شود تا هویتش محفوظ بماند، در سپتامبر ۲۰۱۵ توسط دکتر مارتین ترنبرگ هدف قرار

زنی که توسط مردی ملقب به «جوزف فریتزل سوئد» ربوده و به مدت ۶ روز در یک پناهگاه زندانی شده بود، ترس این را داشت که دیگر هیچ‌گاه نور روز را نبیند.

این زن که با نام مستعار «ایزابل اریکسون» شناخته می‌شود تا هویتش محفوظ بماند، در سپتامبر ۲۰۱۵ توسط دکتر مارتین ترنبرگ هدف قرار گرفت. او به ایزابل توت‌فرنگی‌هایی آغشته به داروی روهیپنول داد که اغلب در جرائم جنسی استفاده می‌شود.

سپس ترنبرگ او را از آپارتمانش در استکهلم تا مزرعه‌ای دورافتاده در جنوب سوئد با فاصله ۵۶۰ کیلومتری برد. ترنبرگ قصد داشت که ایزابل را به عنوان برده جنسی در آنجا حبس کند.

ایزابل در دادگاه ۲۰۱۶ بیان کرد که ترنبرگ به او گفته بود در پناهگاهی که در ورودی‌اش مانند یک گاوصندوق بانکی است، زندانی شده و نمی‌تواند فرار کند.

او افزود که ترنبرگ حتی از او پرسیده بود که آیا خواسته‌ای دارد یا می‌خواهد پناهگاه را بزرگتر کند، زیرا برنامه دارد که برای سال‌های زیادی او را در آنجا حبس کند.

ایزابل به تازگی در مستند جدیدی تمام جزئیات این تجربه هولناک را روایت کرده است.

او در مینی‌سریالی سوئدی به نام «پناهگاه» که از پلتفرم وای‌پلی پخش می‌شود، توضیح داده که چگونه ناگهان در اتاقی با عایق صدا و سوزنی در بازویش به هوش آمده است.

کاملاً وحشت‌زده بودم و احساس ناتوانی می‌کردم.

ترنبرگ که به عنوان پزشک فعالیت می‌کرد، ظاهراً از سال ۲۰۱۰ خودش شروع به ساخت این پناهگاه ۶۰ متر مربعی کرده بود.

دیوار‌های این پناهگاه ۳۲ سانتی‌متر ضخامت داشت و شامل اتاق‌خواب، سرویس بهداشتی و یک آشپزخانه کاملاً مجهز بود.

این پناهگاه حتی یک حیاط کوچک سرپوشیده هم داشت که ساکن آن می‌توانست بدون اینکه دیده شود، کمی در هوای آزاد قدم بزند.

ایزابل در دادگاه فاش کرد که ترنبرگ قصد داشت او را به عنوان «دوست‌دختر» خود در آنجا زندانی کند و از او خواسته بود که روزانه دو تا سه بار رابطه داشته باشند، خانه را تمیز کند و غذا بپزد.

او هر روز حدود ساعت ۷: ۳۰ صبح به پناهگاه می‌آمد و سپس مرا به حیاط کوچکی که ساخته بود می‌برد.

ایزابل شرح داد که پس از آن ترنبرگ او را تنها می‌گذاشت و بعد از کار در حدود ساعت ۶ عصر برمی‌گشت.

ترنبرگ از ایزابل نمونه خون و نمونه‌های واژنی گرفت و آن‌ها را در محل کار خود آزمایش کرد. او بعد‌ها اعتراف کرد که این آزمایش‌ها را برای اطمینان از عدم ابتلا به بیماری‌های مقاربتی انجام داده است.

او گفت که می‌خواهد رابطه محافظت‌نشده با من داشته باشد. قرص‌های ضدبارداری به من داد و گفت که نمی‌خواهد باردار شوم.

در نهایت، ترنبرگ که اکنون ۴۷ سال دارد، پس از آنکه خبر ناپدید شدن ایزابل منتشر شد، احساس خطر کرد و به همراه او به یک ایستگاه پلیس رفت.

او از ایزابل خواسته بود به پلیس بگوید که در امنیت است و مشکلی ندارد، اما وقتی پلیس مشکوک شد و با ایزابل به صورت جداگانه صحبت کرد، او از آنچه که برایش رخ داده بود، پرده برداشت.

ترنبرگ ابتدا ایزابل را که در آن زمان اسکورت شبانه با درآمد ۲ هزار پوند بود، استخدام کرده و پس از ملاقات با او در استکهلم، به زور سوار ماشینش کرده بود.

اگرچه در ابتدا ترنبرگ به جرم تجاوز متهم شده بود، دادگاه به دلیل کمبود شواهد، تنها او را به جرم آدم‌ربایی به هشت سال زندان محکوم کرد.

پناهگاه زیرزمینی عجیب ترنبرگ، سبب شد که به او لقب «جوزف فریتزل اسکاندیناوی» داده شود.

جوزف فریتزل اتریشی در سال ۲۰۰۹ به جرم تجاوز و قتل به زندان محکوم شد؛ او دخترش الیزابت را به مدت ۲۴ سال در زیرزمین خانه‌اش زندانی کرده بود.

ایزابل در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۷ گفت که پس از بیدار شدن، سقف فلزی و مردی را دید که روی صندلی در کنار او نشسته و به او خیره شده است.

به یاد دارم که او به من توت‌فرنگی داد. این را به خاطر دارم. صحبت کردن در موردش خیلی سخت است. اما بعد از آن، بیهوش شدم و همه‌چیز سیاه شد.

یک سقف فلزی دیدم و مردی که کنارم نشسته بود و فقط به من نگاه می‌کرد. سوزنی در بازویم بود که سریع آن را جدا کردم. او گفت که من را ربوده و قصد دارد چند سال مرا حبس کند.

وقتی اولین بار در پناهگاه بیدار شدم، سعی کردم به او حمله کنم تا فرار کنم. با دو میخ به او حمله کردم، اما هنوز تحت تأثیر دارو بودم، بنابراین تلاشم مؤثر نبود.

او گفت که اگر دوباره تلاش کنم، من را با زنجیر به تخت خواهد بست و تنها نان خشک به من خواهد داد.

نمی‌دانستم که روی زمین هستم یا زیر زمین. فضا خیلی سرد و گرد و خاکی بود. روی کف سنگی، کیسه‌های سیمان وجود داشت. او گفت که همه‌چیز را خودش ساخته و به کارش افتخار می‌کند.

+

برچسب ها :

ناموجود
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : ۰
  • نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
  • نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.

تازه ها

advanced-floating-content-close-btn