راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!اختصاصی «تابناک با تو»؛ روزی روزگاری روستای کوچکی در نزدیکی کوه بانپینگ تایوان وجود داشت البته در آن زمان هنوز این اسم روی کوه گذاشته نشده بود. روزی پیرمردی با چرخ‌دستی‌‌اش وارد روستا شد. او می‌خواست روی دامنه کوه به روستاییان “دامپلینگ” بفروشد.

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

پیرمرد تابلویی را برای نمایش قیمت دامپلینگ‌ها نصب کرد:

یک دامپلینگ یک سنت

دو دامپلینگ دو سنت

سه دامپلینگ: رایگان!

وقتی روستاییان این تابلو را دیدند، شگفت زده شدند: سه دامپلینگ رایگان؟ البته مردم سه دامپلینگ سفارش دادند، فقط به این دلیل که مجبور به پرداخت پول نبودند! هیچکدام از پیرمرد نپرسیدند چرا سه تا مجانی است!

خبر به زودی در سراسر روستا پخش شد. بعضی از خود می‌پرسیدند: این پیرمرد کیست و چرا سه عدد از دامپلینگ‌ها را به رایگان می فروشد؟ در آن‌ها چه ریخته‌است؟

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

اما همه خودشان را توجیه می‌کردند:

دلیلش به من ربطی ندارد، من گرسنه هستم و می‌خواهم هرچقدر دامپلینگ‌ رایگان که می‌توانم تهیه کنم و بخورم!

مردم دور چرخ پیرمرد جمع شدند و هرکدام به طور همزمان سه دامپلینگ سفارش می‌دادند تا مجبور به پرداخت هزینه نشوند. پیرمرد خستگی‌ناپذیر به نظر می‌رسید و با وجود اینکه پولی به دست نمی‌آورد تلاش می‌کرد تا دامپلینگ‌ها را به همه بدهد. به نظر نمی‌رسید کسی به چیزی مشکوک شده باشد. پیرمرد پس از آن چند روز غیبش زد و دوباره برگشت، قیمت دامپلینگ‌ها بدون تغییر باقی مانده بود. او هنوز دامپلینگ‌های خود را به صورت رایگان هدیه میداد. ظاهراً اهالی روستا اهمیتی نمی‌دادند و هر بار سه تا رایگان سفارش میدادند و با خوشحالی دهان خود را با غذای خوشمزه پر می‌کردند.

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

یک روز پس از این که اکثر روستائیان سیر شده بودند، مردی با خجالت به گاری نزدیک شد و به پیرمرد گفت: آیا می توانم یک دامپلینگ بخورم؟ پیرمرد با تعجب به او نگاه کرد و به تابلو اشاره کرد: چرا وقتی میتوانی سه تا رایگان سفارش دهی، یک عدد دامپلینگ سفارش می‌دهی؟ مرد جوان سرش را تکان داد و جواب داد: چند روزی است که می‌بینم شما دامپلینگ رایگان به مردم میدهید و آنها هم بدون ملاحظه و بدون پرداخت پولی آن را می‌خورند، احساس بدی داشتم که هیچ پولی به دست نمی‌آورید. من خودم چیز زیادی ندارم، اما می‌خواهم با خرید یک دامپلینگ به شما کمک کنم.

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

روستاییان، مکالمه آن دو را شنیدند و به خاطر اقدامات خودخواهانه، احساس گناه کردند.

پیرمرد لبخندی زد. نفس مردم در سینه حبس شد، زیرا پیرمرد، انسان دانا و بزرگی بود که از کوه می‌آمد. او رو به مرد جوان کرد و گفت: من به دنبال جوانی مهربان مانند شما بودم که به عنوان شاگرد انتخاب شود.

حکیم خود را به صورت پیرمردی درمانده درآورده بود تا شاگردی قابل اعتماد پیدا کند!

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

او رو به مردم کرد و یک دامپلینگ برداشت و از وسط دو نیم کرد تا نشان دهد که دامپلینگ‌ها از خاک پر شده‌اند و سپس به کوه اشاره کرد و گفت: حرص و طمع شما باعث شده است که نیمی از کوه از بین برود!

افسانه هندی درباره طمع: قوهای طلایی چرا سفید شدند. اینجا بخوانید 

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

اهالی روستا متوجه شدند که پیر خردمند دامپلینگ‌ها را از خاک پر کرده و حرص آنها باعث از بین رفتن قسمتی از کوه شده است! اکنون این کوه طوری به نظر می‌رسد که انگار با چاقو تکه‌ بزرگی از آن برداشته شده‌است.

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

وقتی روستاییان متوجه ماجرا شدند هر چه خورده بودند را سرفه کردند. روستاییان از حرص و آز خود پشیمان شدند و این کوه در تایوان را کوه “بانپینگ: نصف شده” نامیدند تا همیشه یاد این داستان بیفتند و از آن عبرت بگیرند.

راز دامپیلینگ‌های مجانی، صدای مردم طماع را درآورد!

*بانپینگ، 半屏山 اسم یک کوه در تایوان است.

*دامپلینگ قطعات خمیر که دور مواد خوراکی پیچیده میشود.

+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn