رژیم صهیونیستی در چه موقعیتی قرار دارد؟


اسرائیل دیگر آن اسرائیل سابق نیست و به‌راحتی نمی‌تواند پیکر منحوس گذشته‌اش را بازسازی کند.

در واپسین ساعات هفته گذشته مقاومت جانانه و سرسختانه یکی دیگر از چهره‌های مقاومت، یحیی سنوار را دیدیم. لحظه شهادت او چنان تأثیرگذار و تکان‌دهنده بود که بسیاری درباره‌اش سخن گفتند و او را نماد جبهه مقاومت تا آخرین قطره خون دانستند.

پهپاد اسرائیلی جلو می‌آید و برای اثبات مرگ او، تصویربرداری می‌کند، اما سنوار که دیگر جانی در بدن ندارد، با دستی مجروح و زخمی، در آخرین لحظات حیاتش، تکه‌ای چوب به سمت پهپاد پرتاب می‌کند. شاید رسانه‌های اسرائیلی نمی‌دانستند که انتشار چنین تصاویری نه تنها به نفع‌شان نباشد بلکه خونی تازه در رگ‌های مقاومت بریزد. چراکه سنوار با این تصاویر، عظمتی اسطوره‌وار به خود بخشید و در چنین شکوه جاودانی به جوار حضرت حق رفت.

 اما این تمام ماجرا نیست. در واقع از سال گذشته تاکنون جبهه مقاومت تنها مسیر شهادت شیفتگان استقامت و شهادت نبوده است بلکه در عین حال راهی تازه رو به خود گشوده است؛ تا جایی که رژیم صهیونیستی دیگر آن رژیم سابق نیست. شکوه پوشالی گذشته‌اش ریخته، ضرباتی سخت و سنگین تحمل کرده، چهره‌اش به شدت در افکار عمومی کریه و بدمنظر شده، برخی حامیان خود را دچار تردید کرده و حتی همراهان پیشینش را به اعتراض واداشته.

جمله امانوئل مکرون، رئیس‌جمهور فرانسه در هفته گذشته را به یاد بیاورید؛ جمله‌ای که امکان نداشت در سال‌های گذشته از سران اروپایی بشنوید: «نتانیاهو نباید فراموش کند که کشورش در نتیجه قطعنامه سازمان ملل ایجاد شده است!» همچنین تظاهرات مردمی و دانشجویی در برخی کشور‌ها از جمله در ایالات متحده را؛ جایی که کمتر حدس می‌زدیم شاهد چنین اعتراض گسترده‌ای علیه رژیم صهیونیستی باشیم.

همچنین اتحاد کم‌نظیر تمام جبهه مقاومت علیه این رژیم غاصب و حمله سراسری از نقاط مختلف به این رژیم. در واقع اگر تمام این مؤلفه‌ها را کنار هم بگذاریم به این نتیجه خواهیم رسید اسرائیل دیگر آن اسرائیل سابق نیست و به‌راحتی نمی‌تواند پیکر منحوس گذشته‌اش را بازسازی کند. تحلیل‌های مختلفی هم در این روز‌ها در این باره نوشته شده است که ما امروز یکی از آنها را انتخاب و تلخیص کرده‌ایم تا بخشی از وجوه ماجرا را دوباره بازبینی کنیم.

 از یک سال پیش…
یک سال پیش در چنین روز‌هایی بود که فلسطین طغیان کرد. امروز که این کلمات را می‌نویسم ساعاتی از شهادت یحیی سنوار گذشته، محمد ضیف سرنوشت نامعلومی دارد، سید حسن نصر الله ترور شده، فواد شکر، ابراهیم عقیل و بزرگانی از حزب‌الله شهید شده‌اند، اسماعیل هنیه و فرزندانش ترور شده‌اند… (بیش از) ۴٢ هزار انسان جلوی چشم دنیا کشته و چند میلیون نفر آواره شده‌اند، غزه با خاک یکسان شده و تصاویر زنده زنده سوختن آدم‌ها هیچ قیامتی نمی‌سازد اما…

آنچه اسرائیل به خود ندیده بود…
ما به اسرائیل حمله مستقیم کردیم؛ آن هم نه یک بار، بلکه دوبار. رسما پایگاه‌های تل آویو را هدف قرار دادیم، گنبد آهنین و فلاخن داود را افسانه کردیم، شمال اسرائیل یک سال است تخلیه شده، ارتش اسرائیل در مرز لبنان زمین‌گیر شده، زدن پهپاد آمریکایی کار روزمره یمن شده، انصار الله به راحتی به اسرائیل موشک می‌زند، مسیر دریایی اسرائیل از سمت یمن قطع شده، حزب‌الله با حمله پهپادی عملا از نیروی هوایی‌اش رونمایی کرده، اسرائیل یک سال وجب به وجب غزه را گشته، اما هنوز بیش از ۱۰۰ اسیر را پیدا نکرده و شهادت یحیی سنوار نه با ترور بلکه به صورت اتفاقی رخ داده؛ آن هم نه زیر زمین بلکه وسط خیابان با لباس نظامی و در حال جنگ بعد از یک سال! چه کسی باور می‌کند همه اینها فقط در عرض ۳۶۵ روز اتفاق افتاده باشد؟!

جهان می‌خواست فراموش کند اما…
کمی به عقب‌تر برگردیم. وقتی نتانیاهو به عمان رفت و کلید عادی سازی زده شد، با سودان توافق کرد و چند ماه بعد با امارات چنان برادر شد که فقط در فیلم هندی امکان داشت. حالا از مسیر دهلی و عمان و دوبی، فقط یک سعودی مانده بود. اما بالاخره مدعی پرچم عرب و اسلام که نمی‌شود یک باره به تخت خواب یهود بپرد. پس اول دخترش بحرین را هدیه کرد تا واکنش‌ها را بسنجد. عادی‌سازی سعودی آخرین میخ به تابوت فلسطین بود. حتی در تهران هم زمزمه‌هایی از توسعه بن سلمان و لزوم «پذیرش نظم جدید» سر می‌دادند. ۷ اکتبر فقط چند روز بعد از سخنرانی نتانیاهو در سازمان ملل رخ داد که علنا اعلام کرد: «ما عادی شده‌ایم و فلسطین تمام!»

با فریاد می‌روم…
(در چنین شرایطی بود که) غزه شهر از یاد رفته، غزه شهر شکنجه شده، غزه شهر معامله شده به پا خاست. زندانیان تاریکخانه بشریت همه توان‌شان را جمع کردند تا یک بار شورش کنند. اینجا بود که فریادی از عمق چاه غزه بلند شد که ما هنوز زنده‌ایم حرامزاده‌ها! اتفاقا آنها که ۷ اکتبر را دسیسه می‌دانند، درست می‌گویند. آن طوفان تمام صحنه را غیرعادی کرد. انگار پرده نمایش افتاد. برای چه شورش کردند؟ برای عادی نشدن. برای واقعیت. یعنی اگر سهم فلسطین مرگ است و سهم اسرائیل زندگی، مقداری از سهمم را به شما می‌بخشم و مقداری از سهم شما را گرو می‌گیرم. خودتان را که دیگر نمی‌توانید نبینید. اگر بناست در سکوت بمیرم، با فریاد جلوی گلوله می‌روم.

فکر می‌کنید سنوار و ضیف نمی‌دانستند؟
فکر می‌کنید سنوار و ضیف شب قبل از هفت اکتبر نمی‌دانستند تصمیم‌شان چه عواقبی دارد؟ می‌دانستند. این حدس و تحلیل نیست. بیانیه‌شان را بخوانید؛ می‌دانستند غزه نابود می‌شود، می‌دانستند تک‌تک‌شان آواره می‌شوند. می‌دانستند ماه‌ها و شاید سال‌ها باید بجنگند. (و تا امروز نشان دادند که آماده بودند) می‌دانستند باید مرگ تک تک عزیزان‌شان را ببینند. می‌دانستند بیمارستان‌ها می‌سوزد، مسجد و کلیسا صاف می‌شوند، شلیک‌های فسفری، خوشه‌ای و اورانیومی را می‌دانستند، قتل عام را می‌دانستند، ولی تا کجا؟ سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» است نه «چرا؟» تا کجا می‌شود ادامه داد؟ سوالی که ضیف و سنوار جوابش را می‌دانستند. پس آخرین تصمیم را گرفتند و تمام (پروژه) «عادی‌سازی» را به باد دادند… و این راز عظمت ۷ اکتبر است.

تا کجا؟
ولی این پایان ماجرا نیست. جنگ ۲۰۲۳، خود کربلاست. حق خالص در برابر باطل خالص. صحنه جنگ غزه هیچ شبهه‌ای ندارد. هر جنایتی که تصور بکنی اینجاست. عین کربلا. هر روز یک پیشروی تازه برای شیطان. هر ساعت خون جدید برای ضحاک. ظلم خالص. بدون افزودنی، با پخش زنده، با آخرین فناوری‌های روز آمریکا و اروپا، پاکسازی با دقت میلیمتری. بدون جلوه‌های ویژه، جنایت ناب. عریان عریان عریان. عین کربلا. تا کجا می‌توانی چشم‌هایت را بسته نگه داری؟ تا کجا می‌توانی این صحنه را ببینی و سکوت کنی؟ تا کجا می‌توانی اعتراض کنی و هزینه ندهی؟ تا کجا می‌توانی هزینه بدهی و بایستی؟ سوال اصلی این قضیه «تا کجا؟» ست. عین کربلا.

یا این طرفی، یا آن طرفی…
 امکان ندارد کسی به این معرکه کشیده نشود. معرکه یقه‌اش را می‌گیرد. یا این طرفی یا آن طرف. وسط‌بازی هم ندارد. یا ظالمی یا مبارز. عین کربلا. می‌آید دنبالت پشت میز، گوشه کافه، پای صفحه اینستاگرام، کنار رختخواب، پای تخته، در صف اتوبوس، پای گلدان، در دورترین نقطه‌ها، سراغ بی‌ربط‌ترین آدم‌ها و سریع‌ترین فراری‌ها. یقه‌ات را می‌گیرد و می‌پرسد: «تا کجا؟» چپ یا راست، سیاسی یا غیر سیاسی، مسلمان یا بی‌دین، هیچ فرقی ندارد، حتی خود اسرائیل را هم مخاطب می‌کند: تا کجا جنایت را جلو می‌بری؟ تا کجا ترور می‌کنی؟ تا کجا خون می‌خوری؟ تو‌ای دولت آمریکا تا کجا پای اسرائیل می‌ایستی؟‌ای تمدن غربی و اروپا تا کجا پشتیبانی می‌کنی؟ آهای کشور اسلامی! تا کجا نگاه می‌کنید؟‌ای باکو و ترکیه و سعودی تا کجا به اسرائیل کمک می‌کنید؟ هیچ‌کس از این سوال مصون نیست…

 حالا نوبت امتحان ماست…
بودند کسانی که فقط یک ماه بعد از ۷ اکتبر در تهران گفتند: «مردم ایران از اینکه جای فلسطینی‌ها هزینه بدهند خسته‌اند.» اما… چیزی تمام نشده، منتظر باشید که به زودی عادی‌سازان یقه‌تان را بگیرند و به اعتراض بپرسند تا کجا هزینه بدهیم؟! درد معترضین به حماس دقیقا اینجاست که «چرا ما را در این موقعیت قرار دادی؟ چرا روزگار عادی مرا به هم زدی؟» عین کربلا. آنجا هم حسین را متهم به تفرقه کردند. اما او پرچم «تا کجا؟» را برداشت و جلوی عادی‌سازی شیطان ایستاد. حالا نوبت امتحان ماست.

 اشتباه نکنید، مسأله نه صرفا آخرتی و اعتقادی بلکه عمیقا انسانی و اکنونی است. اگر عادی‌سازان پساکربلا، دنیایی داشتند ما نیز در فردای تماشا، دنیایی خواهیم داشت. بله این جعبه پاندورایی بود که ضیف و سنوار و حماس آگاهانه بازش کردند، اما شاید تصور نمی‌کردند که پخش زنده قتل یک ملت، این نسل‌کشی عیان، این هلوکاست واقعی، کک جامعه عرب و ترک مسلمان را هم نگزد! حتی در پایتخت‌های غربی تظاهرات شد، اما کشور‌های منطقه به‌ویژه کشور‌های مسلمان به جز تعدادی انگشت‌شمار، مابقی در کمال آرامش عبادت! کردند و زندگی … جز بعضی شیعیان، عین کربلا.

«جعبه پاندورا» اشاره دارد به افسانه‌ای یونانی که تبدیل به تمثیل شده است. مطابق این افسانه، جعبه‌ای به یکی از اسطوره‌ها داده می‌شود که نباید آن را باز کند، اما این بازگشایی اتفاق می‌افتد و جهان سراسر پر از اتفاق می‌شود؛ جهانی که تاکنون چنین اتفاقاتی را به خود ندیده بود. این در واقع تمثیلی شده است برای اتفاقی که بعد از آن همه چیز تغییر می‌کند.

خون یحیی
شاید اینجا بود که یحیی سنوار، این اسطوره زمان، خالق ۷ اکتبر، زاده اردوگاه، پرورده زندان، دشمن شیطان، در پیامی به مذاکره کنندگان گفت: «باید راهی را که آغاز کرده‌ایم ادامه دهیم و اگر نه، بگذار این یک کربلای دیگر بشود.» سنوار پاسخش را داد و حماسه‌ای حسینی ساخت. خون یحیی خطرناک است نه اندوهناک. تازه آغاز ماجراست و این سوال ما را رها نمی‌کند، تا کجا؟ تا آخر تاریخ، عین کربلا.

منبع: شهروند

+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn