مقبره‌ای در شهر ری با امضای جلال آل احمد

قبری با امضای جلال آل‌احمد از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان کشورمان در مسجد فیروزآبادی شهر ری به جای مانده است.

جلال آل‌احمد از برجسته‌ترین و تأثیرگذارترین نویسندگان و روشنفکران ایرانی در دهۀ ۱۳۴۰ شمسی بود و در طی سال‌های زندگی خود دارای افکار و گرایش‌های متفاوت فکری بوده است.

مقبره جلال آل‌احمد در مسجد فیروزآبادی شهرری و در جوار بیمارستان فیروزآبادی قرار گرفته است که بانی این دو مکان آیت‌الله فیروزآبادی بوده است.

آیت‌الله حاج سیدرضا فیروزآبادی موسس و بنیانگذار بیمارستان فیروزآبادی در دوره‌های سوم، ششم، هفتم و چهاردهم نماینده مجلس شورای ملی بود. او حقوق دریافتی از مجلس را برای ساختن بیمارستان و مسجد فیروزآبادی در شهرری صرف کرد که به نام خودش مشهور شد. در گوشه‌ای از تالار شبستان مسجد سنگ قبری است که نوشته روی آن زرد رنگ است.

قبر جلال آل احمد

این قبر جلال آل‌احمد است و نوشته روی آن، تنها امضای خودش است که نام خودش را امضا می‌کرد.

جلال آل‌احمد در روز ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ هنگامی که در اسالم گیلان بود، بر اثر سکتۀ قلبی در ویلای شخصی‌اش درگذشت. ساواک گزارش می‌دهد که: شایعاتی در مورد به قتل رساندن او توسط حکومت پهلوی پخش شده است.

بدون هیچ گونه سابقه بیماری، هنگامی که در اسالم گیلان بود، به صورت مرموزی فوت کرد و پس از انتقال جسدش به تهران، در مسجد فیروزآبادی، نزدیک حرم حضرت عبدالعظیم، به خاک سپرده شد. روزنامه‌ها با فشار ساواک مرگ او را عادی جلوه داده، آن را بر اثر سکته قلبی قلمداد کردند.

به نقل از مقاله مرکز بررسی اسنادتاریخی، زندگی او دوران پرتلاطمی را در دو مرحله متفاوت پشت سر گذرانده است: دورۀ جوانی که از لحاظ فکری و سیاسی گرایشاتی به برخی گروه‌های سیاسی داشت و دوره دوم زندگی او از هنگامی آغاز شد که بعد از شکست سیاسی و سفر به مکه به نوشتن سفرنامه‌اش موسوم به خسی در میقات، نه تنها از افکار و اندیشه‌های گذشته‌اش فاصله گرفت، بلکه نقش تأثیرگذار دین و روحانیت را در درون جریان نهضت اسلامی به رسمیت شناخت.

زندگی جلال آل‌احمد

جلال‌الدین سادات آل‌احمد، معروف به جلال آل‌احمد در یازدهم آذر ۱۳۰۲ در محلۀ پاچنار تهران در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد. پدرش آیت‌الله سید احمد طالقانی، امام جماعت مسجد پاچنار و مسجد لباسچی، از روحانیان برجستۀ زمان خود بود و مادرش، امینه بیگم اسلامبولچی، خواهر زادۀ شیخ آقا بزرگ تهرانی بود. جلال آل‌احمد خود در این مورد می‌نویسد: «در خانواده‌ای روحانی برآمده‌ام. پدر و برادر بزرگ و یکی از شوهر خواهرهام در مسند روحانیت مردند و حالا برادر زاده‌ای و یک شوهر خواهر دیگر، روحانی‌اند و این تازه اول عشق است. الباقی خانواده همه مذهبی‌اند، با تک و توک استثنایی.»

جلال آل‌احمد دوران کودکی را در محیطی دینی گذراند و تمام سعی پدر این بود که از جلال برای مسجد و منبرش جانشینی بپروراند. جلال پس از اتمام دورۀ دبستان، تحصیل در دبیرستان را آغاز کرد، اما پدر که تحصیل فرزند را در مدارس دولتی نمی‌پسندید و گمان می‌کرد که آن درس‌ها، فرزندش را از راه دین و حقیقت منحرف می‌سازد، با او مخالفت کرد. «دبستان را که تمام کردم (پدر) دیگر نگذاشت درس بخوانم؛ که برو بازار کار کن. تا بعد از او جانشینی بسازد و من بازار رفتم، اما دارالفنون هم کلاس‌های شبانه باز کرده بود که پنهان از پدر اسم نوشتم.»

پس از پایان دوره دبیرستان، پدرش او را به نجف فرستاد تا در آنجا به تحصیل در علوم دینی بپردازد. البته او به قصد تحصیل در بیروت به این سفر رفت، اما در نجف ماندگار شد. این سفر چند ماه بیشتر دوام نیاورد که جلال به ایران بازگشت.

جلال آل‌احمد تحصیل در دانش سرای عالی را تا سال ۱۳۲۵ ادامه داد. جلال آل‌احمد که از دانش سرای عالی در رشتۀ ادبیات فارسی فارغ التحصیل شده بود، تحصیل در دورۀ دکتری ادبیات فارسی را نیز ادامه داد، اما در اواخر تحصیل از آن دوری جست و به قول خودش «از آن بیماری (دکتر شدن) شفا یافت.»

در تیرماه ۱۳۲۶ به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و معلم شد و این شغل را تا پایان عمر حفظ کرد. در سال ۱۳۲۹ با سیمین دانشور ازدواج کرد.

در سال ۱۳۴۱ برای مدت چهار ماه از سوی وزارت فرهنگ با استفاده از بورس واگذاری انجمن ملی یونسکو به کشور‌های فرانسه، سوئیس، آلمان، انگلستان و هندوستان مسافرت نمود.

رابطۀ جلال با روحانیت انقلابی و امام خمینی (ره) پس از تحول فکری

به نقل از مرکز بررسی اسناد تاریخی، جلال آل‌احمد که از نالایقی روشنفکران نیز به ستوه آمده بود، اینک عدم توفیق برای هرگونه اصلاح در چارچوب مملکت را بر تجارب پیشین خود می‌افزود از این جهت است که توجه او به دین، به ویژه در سال‌های پایانی عمر خود اندک اندک آشکار گردید. انتشار سفرنامۀ حج به نام «خسی در میقات» در سال ۱۳۴۵ به وضوح بیانگر رویکرد جدید آل‌احمد است.

سفرنامه‌ای که دکتر علی شریعتی چنین توصیف می‌کند: «در این سفرنامه که همه گزارش است و همه جا چشم تیزبینش کار می‌کند تنها در سعی است که شعله‌ور می‌شود و دلش را خبر می‌کند و روح حج در فطرتش حلول می‌کند و شعشعه غیب بی‌تابش می‌کند و بی خود، شاید از آن رو که سعی شبیه عمر او بود و سعی زندگی‌اش تشنه و آواره و بی‌قرار در تلاش یافتن آب برای اسماعیل‌های تشنه در این کویر و شاید، اساسا˝ به این دلیل که او، راه رفتنش مثل سعی بود… تنها به سعی که پای می‌نهد برافروزد و «خسی در میقات»‌ش به سعی که می‌رسد «کسی در میعاد» می‌شود و «چشم دل» باز می‌کند و آنچه نادیدنی است می‌بیند و حکایت می‌کند.»

جلال آل‌احمد دین را نه تنها به عنوان تحرک‌بخش جامعه تلقی می‌کرد، بلکه در تلاش بود که احساس و تجربه را با دانش دینی تکمیل کند.

مرحوم آیت‌الله سید محمود طالقانی تصریح می‌کند که «جلال در بعضی جلسات تفسیر قرآن که داشتم شرکت می‌کرد و گاهی اظهاراتی هم داشت.» و حتی در روز‌های پایانی عمر جلال آل‌احمد در دیداری که با یکدیگر داشتند «جلال بسیار اظهار علاقه می‌کرد که با هم به صحبت و بحث بنشینیم و از مسائل اسلامی و سیاسی و اجتماعی حرف بزنیم.»

همچنین از خاطرات افراد مختلف ارتباط مرحوم آل‌احمد با روحانیون فرهیخته‌ای، چون امام موسی صدر، سید رضا صدر، سید هادی خسروشاهی، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای (رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران) همین نکته را بازگو می‌کند که او در سال‌های پایانی عمر خود رابطۀ نزدیکی با روحانیت داشت و این ارتباط بیشتر در مورد مسائل دینی و مطالب روز سیاسی و اجتماعی بود. این نحوۀ رابطۀ جلال با روحانیت را می‌توان به خوبی در گزارش‌های ساواک دید. این امر محصول نوعی تحول فکری در ذهنیت جلال آل‌احمد به نقش روحانیان در اصلاح جامعه بود.

در یکی از این گزارش‌ها آمده که در بررسی مدارک کشف شده از منزل امام خمینی (ره) نامه‌ای به دست آمده که توسط جلال آل‌احمد به امام خمینی نوشته شده بود و همین امر مبین توجه جلال آل‌احمد به اندیشه‌های امام بود. ساواک به مأموران خود دستور می‌دهد که اعمال و رفتار جلال آل‌احمد را از طریق عوامل و منابع موجود تحت مراقبت قرار داده و اخبار و اطلاعات به دست آمده در این رابطه را به سازمان گزارش دهند.

در سال ۱۳۴۷ امام خمینی (ره) رساله‌ای را تحت عنوان تحریرالوسیله منتشر ساخت و در آن رساله به طور مبسوط به بحث امر به معروف و نهی از منکر پرداخت و از بغداد برای جلال آل‌احمد نیز ارسال شد. ساواک گزارش داد که این رساله در منزل جلال آل‌احمد موجود است و امکان دارد تا چند روز دیگر در بین گروه‌های مخالف دولت و بازاری‌ها توزیع گردد. ساواک به مأموران خود دستور می‌دهد با توجه به اینکه رابطۀ جلال آل‌احمد با امام خمینی (ره) از سال ۱۳۴۰ برقرار بوده، هرگونه اطلاعی دربارۀ ارسال رسالۀ را اطلاع رسانی کرده و اقدامات لازم را گزارش دهند.

نوشته‌های انتقادی جلال آل‌احمد علیه دستگاه حاکمه در روزنامه‌های کشور نظر برخی از روحانیون را به خود جلب کرد و یکی از این روحانیان، آیت‌الله سیدجعفر شبیری فرزند آیت‌الله سیدموسی زنجانی بود. ایشان از قصد خود برای خرید چندین روزنامه که مطالب جلال آل‌احمد در آن چاپ شده بود، برای آگاهی‌رسانی مردم خبر داد. در پی این خبر ساواک خواستار بررسی موضوع شد.

جلال روحانیت تشیع را به اعتبار دفاع از سنت، نوعی قدرت مقاوم در مقابل هجوم استعمار می‌دانست، زیرا حامل دینی است که با توجه به اصول اساسی آن، می‌توان در برابر غرب به دفاع و مبارزه پرداخت. دفاع جلال از روحانیت سبب می‌شود که جلال آل‌احمد از نهضت‌های دینی که در طول تاریخ در مقابل ظالم مقاومت می‌نمودند، نام برده و آنها را نوعی نهضت روشنفکری بداند.

آنچه دربارۀ توجه جلال آل‌احمد به مقولۀ دین جالب به نظر می‌رسد، این است که در کلاس‌های دبیرستان «عمّ جزء» به دانش آموزان یاد می‌دهد، زیرا به گفتۀ او، آنها از سنت‌های خود بریده‌اند و آن را نمی‌فهمند. در اواخر عمر نیز درصدد ترجمۀ روان و شیوایی از قرآن کریم برمی‌آید تا بتواند با این کار، جوانان را به خواندن قرآن کریم سوق دهد و سورۀ «حمد» و مقداری از سورۀ «بقره» را به اتفاق فردی به نام حسین خدیوجم ترجمه می‌نماید که فرصت تکمیل آن به دست نمی‌آید.

جلال آل‌احمد از حادثۀ ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بسیار متأثر گردید. او قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ را نقطه عطفی در تاریخ ایران می‌دانست که نقش روحانیت در آن به خوبی آشکار گردید و به همین دلیل حضرت امام خمینی (ره) را مایۀ امید می‌دانست. جلال آل‌احمد معتقد بود که «بعد از هر شهادتی روشنی است.» لذا ارادت او به روحانیت بعد از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، چندین برابر شد.

سرانجام جلال آل‌احمد در روز ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ هنگامی که در اسالم گیلان بود، بر اثر سکتۀ قلبی در ویلای شخصی‌اش درگذشت.ساواک گزارش می‌دهد که: شایعاتی در مورد به قتل رساندن او توسط حکومت پهلوی پخش شده است.

خاطره‌ای از امام خمینی (ره)

«.. آقای جلال آل‌احمد را جز یک ربع ساعت بیشتر ندیده‌ام. در اوایل نهضت یک روز دیدم که آقایی در اطاق نشسته‌اند و کتاب ایشان، غرب‌زدگی در جلوی من بود. ایشان به من گفتند: «چطور این چرت و پرت‌ها پیش شما آمده است.» یک همچو تعبیری؛ و فهمیدم که ایشان هستند. مع الأسف دیگر او را ندیدم. خداوند ایشان را رحمت کند.»

ذکرخیری از مقام معظم رهبری

حضرت آیت اللّه خامنه ای، وقتی مسئولان انتشارات رواق به حضور ایشان رسیده بودند، پس از تشکّر از آنها که به چاپ و احیای آثار به جای مانده از زنده یاد جلال آل احمد اهتمام ورزیده اند، فرمودند: «با تشکر از انتشارات رواق اوّلاً به خاطر احیای نام جلال آل احمد و از غربت درآوردن کسی که روزی جریان روشن فکری اصیل و مردمی را از غربت درآورد، و ثانیا به خاطر نظرخواهی از من که بهترین سال‌های جوانی ام با محبت و ارادت به آن «جلال آل قلم» گذشته است».

شهادت

قدرت حقّ در کلام شهدا است. به همین دلیل، من تاریخ را از دریچه چشم شهدا می‌بینم… نه از روی نوشته زرنگار حکمای به حکومت رسیده که انوشیروان را آدمی عادل نوشته اند… برای من مؤثّرترین نوع مقاومت در مقابل ظلم، شهادت است… حق را فقط در خاطره شهدا می‌شود زنده نگه داشت. درست است که شهادت دست ظلم را از جان ومال مردم کوتاه نمی‌کند، امّا سلطه ظلم را از روح مردم می‌گیرد… و همین است بار امانت.

منبع: ایرنا

+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn