آقا! این «خوردنی» برای ما گران تمام شد/ نگاهی به ۱۷ باور غلط تاریخ اقتصاد

نویسنده کره‌ای «ها- جون چانگ» اقتصادان برجسته‌ای است که از جوانی راهی بریتانیا شده و در دانشگاه کمبریج در رشته اقتصاد تحصیل و درجه دکترا این رشته را اخذ کرده است، (او استاد اقتصاد در کالج مطالعات مشرق‌زمین و آفریقای دانشگاه لندن است.) شاید اولین روزهای جابه‌جایی از سرزمین مادری به سرزمین بیگانه – با همه تفاوت‌ها و اختلاف‌ها- امری که نظرش را جلب می‌کند، طعم غذایی است که می‌خورد و ماجرای اسرارآمیز «سیر» (سیروسلوک نخوانید منظور همان گیاهی است که می‌خوریم و دهانمان بو می‌گیرد) شروع می‌شود، ماجرا و سفری شگرف در علم اقتصاد. ما خوانندگان به بهانه آنچه او در تمام این سال‌ها چشیده است – از جوانی در دانشگاه تا امروز (روزهای نوشتن کتاب سال ۲۰۲۲) که حدود ۶۳ و ۴ سالگی او است – سفری در تاریخ اقتصاد و آنچه مغفول مانده است، می‌کنیم .

 اسم این کتاب «اقتصاد خوردنی/ جهان به روایت یک اقتصاددان شکمو» است. (این کتاب توسط انتشارات روزنه راهی بازار کتاب شده) کتابی که با شرح هر نوع غذا و خوراکی با تاریخ جهانِ تولید و صنعت پیوند خورده و شرحی و بسطی است به سیر آن خوراکی و تاریخ ناخوانده و نادیده شده پشت آن. این کتاب به ما نشان می‌دهد چه بسیاری از عقاید و باورهایی که درباره اقتصاد داریم (حداقل برای ما که تحصیل‌کردگان اقتصاد نیستم و بنا به دلایل متعدد وابستگی فکری به یک جریان داریم) غلط است و ریشه ماجرا جای دیگری است. چه بسیار از آنچه ما به آن باور داریم القائات رسانه‌ای از جریان‎های مختلف است نه واقعیت، چه بسیاری از آنچه نسبت به آن ایمان داریم هم افسانه است و حاصل خیال‌پردازی.

آقا! این «خوردنی» برای ما گران تمام شد/ نگاهی به ۱۷ باور غلط تاریخ اقتصاد

نقد ۱۷ باور و تعصب ذیل ۵ سرفصل 

 جون چانگ ۱۷ باور و تعصب را ذیل ۵ سرفصل بازگشایی کرده تا به ما نگاه دقیق‌تری درباره اقتصاد و زندگی اجتماعی دهد. ارزش‌های زیستی را تعریف کرده و بر اساس آن شاخص‌های اقتصادی و مبانی آن را باز شناسایی و بازتعریف می‌کند. او تاریخ و مفاهیم برآمده از آن را به چالش می‌کشد و برای آینده زندگی و اقتصاد و اقتصاد و زندگی ایده‌های مطابق و با «وجود» («اگزیست») و بازبینی ارزش‌ها ارائه می‌کند.

 او مقدمه کتاب را با سفر خودش به انگلیس و دوران دانشجویی‌اش شروع می‌کند و کلید اختلاف فرهنگی و «تک ارزش» و «یک راهکار» را به‌نقد می‌نشیند. او می‌نویسد: «متأسفانه جهان دیگرم – اقتصاد داشت به قعر سیاه‌چاله می‌افتاد تا دهه ۱۹۷۰، اقتصاد پر بود از طیف‌های متنوع از «مکاتب» با نسخه‌هایی متفاوت از نگرش و روش‌شناسی‌های پژوهشی از جمله مهم‌ترینشان، کلاسیک، مارکسیستی، نئوکلاسیک، کینزی، توسعه‌گرا، اتریشی، شومپیتری، نهادگرا و رفتارگرا. آنها با یکدیگر نه‌تنها هم‌زیستی بلکه تعامل داشتند. گاهی در «مسابقهٔ مرگ» با هم درگیر می‌شدند در دهه‌های ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ اتریشی‌ها در مقابل مارکسیست‌ها، یا در دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ کینزی‌ها در مقابل تو کلاسیک‌ها طی دیگر اوقات تعامل خوش‌خیم‌تر بود.» جون چانگ در ادامه رسیدن اقتصاد به تک تفکر و محصول یعنی نئوکلاسیک را فاجعه دانسته و ادامه می‌دهد: «این کشت فکری «تک‌محصولی» چنته ژنتیک اندیشه را خالی کرده است. در میان اقتصادش نئوکلاسیک (یعنی اکثریت غالب اقتصادتان کنونی) معدودند کسانی که حتی وجود، چه رسد به شایستگی فکری دیگر مکاتب را تصدیق کنند. کسانی که وجود دیگر مسالک را به رسمیت می‌شناسند بر مادون بودنشان تأکید می‌گذارند.» او این تفکر اقتصادی را نقد کرده و به خوانندگان یادآور می‌شود که مهم است کدام تفکر اقتصادی بر سرنوشتان حاکم است، چرا که نحوه طراحی جامعه را مشخص می‌کند.

 جون چانگ در آن ۵ سرفصل یعنی

 یک: غلبه بر تعصبات

 دو: بهره‌ورتر شدن

 سه: اقدام بهتر در سطح جهانی

 چهار: زندگی در کنار یکدیگر

 و پنج تفکر درباره آینده

 این ۱۷ موضوع را احصا می‌کند:

اسلام یا کنفوسیوس، کدام یک با تجارت آزاد همخوانی دارد

 تعصبات، قضاوت‌ها و ارزش‌های تحمیل شده جهانی، کدام واقعیت است، او در این موضوع دین اسلام و آیین کنفوسیوس را مورد ارزیابی قرار می‌دهد و تمام کلیشه‌های را رایج را می‌شکند، از جمله اینکه اگر چه اسلام با اصطلاح جهاد و بنیادگرایی فهم شده است؛ اما مبلغ و مروج تجارت است و چقدر با پیشرفت اقتصادی همخوانی دارد و… او نمونه‌های این رواداری تاریخی را نشان می‌دهد و در مقایسه با آیین کنفوسیوس که از منظر علمای اقتصادی و تاریخ آیینی سهل‌گیر و درعین‌حال منضبط و پیروان سخت گوش دارد را با چالش روبرو می‌کند و می‌نویسد: «همان‌طور که می‌توان اسلام را در نوری کاملاً مثبت شناساند کنفوسیوسیسم را نیز می‌توان در نوری کاملاً منفی معرفی کرد. فرهنگ‌ها جنبه‌های مختلف و پیچیده دارند. نسخه سهل گیر قانون‌گرا، علم محور و همراه با تفکر تجاری از اسلام همان قدر می‌تواند واقعی باشد که نسخه اخروی متعصب و ارتش آرای آن به همین ترتیب در کنار نسخه سخت‌کوش، یادگیری محور، صرفه‌جو و منضبط از کنفوسیوسیسم نسخۀ دیگری هست که نه‌تنها اثری بر القاء فرهنگ سخت‌کوشی در میان مردمان نمی‌گذارد، بلکه تحرک اجتماعی را محدود می‌کند، به تجارت و صنعت به دیده حقارت می‌نگرد و هر گونه خلاقیتی را در نطفه خفه می‌کند؛ لذا آنچه یک جامعه از مواد خام فرهنگی خود می‌سازد تا حد زیادی بستگی به انتخاب‌هایش دارد و نتیجتاً یک اقدام سیاست‌گذارانه است.»

بازار آزاد توهم آزادی انسان؛ برده‌داری تازه با حقوق برده‌داران گذشته

 او در موضوعات بعدی به مسائلی همچون نقش بردگان در برآمدن آمریکا و نقش جنگ‌ها و شکست‌ها و پیروزی‌های اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در سرزمین تازه کشف شده می‌پردازد و اندازه اقدامات قدرتمندان را مشخص کرده و می‌نویسد: «پایان برده‌داری در اقتصادهای بزرگ به‌هیچ‌وجه به معنای پایان استفاده از نیروی کار غیرآزاد نبود. در طول قرن نوزدهم و اوایل قرن، بیستم حدود ۱.۵میلیون هندی چینی و حتی ژاپنی برای کارگری قراردادی به آمریکا مهاجرت کردند تا به‌جای بردگان آزاد شده مشغول کار شوند. کارگران قراردادی برده به شمار نمی‌رفتند، ولی آزادی تغییر دارائی شد و در طول (۳ تا ۱۰ سال) دورۀ قراردادشان از حداقل حقوق برخوردار بودند.»

او برده‌داری در شکلی تازه و استیلا بازار آزاد و دفاع از آن را در جهت تخریب حقوق کارگردان و آدمیان دانسته و این اتفاق را نقطه انتقال شکل جدید بهره‌برداری از نیروی کار دانسته و تأکید می‌کند: «بااین‌حال بازار آزاد نوعی بسیار محدود از آزادی را حائز ارزش می‌داند. نخست این آزادی عبارت است از اختیار در سپهر اقتصادی یعنی آزادی کسب‌وکارها برای تولید و فروش سودآورتر کالاها و خدمات، آزادی کارگران در انتخاب شغلشان، و آزادی مصرف‌کنندگان جهت خرید آنچه می‌خواهند، اگر سایر آزادی‌ها -همچون آزادی‌های سیاسی یا اجتماعی- در تضاد با آزادی اقتصادی قرار گیرند، اقتصاددانان بازار آزاد بدون تردید اولویت را به دومی می‌دهند. از همین روست که میلتون فریدمن و فردریش فون هایک آشکارا از دیکتاتوری مرگبار ژنرال پینوشه در شیلی حمایت کردند. آنها سیاست‌های بازار آزاد دوران پینوشه را که از سوی به‌اصطلاح «پسران شیکاگو» به اجرا در آمد، دفاع از آزادی اقتصادی در برابر سیاست‌های «سوسیالیستی» سالوادور آلنده رئیس‌جمهور منتخب می‌دانستند کسی که در جریان کودتای نظامی ۱۹۷۳ به قتل رسید (البته سیاست‌های آلنده چندان هم سوسیالیستی نبود وای شرح این داستان فرصتی دیگر می‌طلبد).»

 او در ادامه یادآور می‌شود: «اگر در طول یک و نیم‌قرن گذشته، سرمایه‌داری اندکی انسانی‌تر شده است؛ آن هم تنها بدان خاطر که ما آزادی اقتصادی صاحبان دارائی، یا همان چیزی را که از نظر مدافعان سرمایه‌داری باید مقدس انگاشته شود محدود کرده‌ایم. جامعه نهادهایی به وجود آورده است که در صورت تعارض آزادی اقتصادی صاحبان دارانی با قوانین اساسی دموکراتیک، موازین حقوق بشر و حمایت قانونی از اعتراضات مسالمت‌آمیز از آزادی‌های سیاسی و اجتماعی محافظت می‌کنند.»

 به بقیه موضوعات فقط اشاره می‌کنم از جمله اینکه جون چانگ تن‌پروری مردمان کشورهای فقیر و پرکاری مردمان کشورهای توسعه‌یافته را هم توهمی نادرست می‌داند و دلایل آن را با آمارها نشان می‌دهد.

 خام‌خواری منابع طبیعی بعضی کشورها و فقر پس از پایان آن منبع طبیعی یا پایان نیاز کشورهای مصرف کنند با به‌دست‌آوردن محصولی ارزان‌تر و مشابه را تشریح می‌کند. او در هم در این موضوع و هم در بقیه موضوعات تأکید دارد که ایجاد بستر برای رشد اقتصاد پویا، خلاق، بهره‌ورانه، خود بنیاد و فناورانه با حمایت دولت‌ها تنها راه برای پایان دادن به دوره استفاده از منابع طبیعی تک‌محصول است و راه توسعه کشورها از تولید آینده نگر و فناورانه می‌گذرد.

آقا! این «خوردنی» برای ما گران تمام شد/ نگاهی به ۱۷ باور غلط تاریخ اقتصاد

حمایت دولت ها صنایع ملی می سازد نه رقابت جهانی

 حمایت از صنایع نوزاد و حمایت ۲۰ساله دولت ژاپن از صنایع آن کشور تا رسیدن به رشد را یک فداکاری جمعی می‌داند، رشد و شکوفایی خودروسازی ژاپن و سایر صنایع آن کشور محصول بازار آزاد و اقتصاد جهانی نیست؛ بلکه محصول محدودیت‌های سخت‌گیرانه دولت ژاپن و حمایت از تولید داخلی است. (البته جون چانگ باید سفری هم به ایران می‌کرد و وضعیت صنایع خودروسازی ایرانی را بعد از حدود ۴۵ حمایت دولتی می‌دید.) او تاکید دارد که تمام صنایع آمریکا هم با حمایت صددرصدی دولت ها پا گرفتند و بعد به تجارت آزاد پیوستند.

 او این باور که پشت هر شرکت موفق و کمپانی‌های بزرگ یک کارآفرین موفق است را هم به چالش می‌کشد و نمونه آن را از خودروسازی کشورش مثال می‌آورد. او موفقیت یک شرکت ملی و فراتر از آن را محصول کارگران و مهندسان و نیروی کار متعهد و لایق می‌داند، حمایت دولت‌ها از بومی‌سازی و فداکاری مصرف‌کنندگان هم از شروط موفقیت یک شرکت بزرگ است وگرنه کارآفرین فقط با یک ایده بزرگ می‌توانست صاحب یک ایده بزرگ باشد.

 ثبت اختراع، استثمار با تجارت آزاد، معاهدات نابرابر جهانی و شکل‌گیری «جمهوری موز» با شرکت‌های چندملیتی، گردش‌به‌چپ با موج‌های صورتی در آمریکای لاتین، اجماع واشینگتن و وام و تخت اختیار بودن دولت‌های آمریکای جنوبی از موارد است که او به شرح و بسطشان می‌نشیند.

بیسمارک ضد سوسیالیست بنیان‌گذار دولت رفاه 

 اما یکی از جذاب‌ترین بحث‌های این کتاب مبحث دولت رفاه و سرمنشأ آن است؛ جون چانگ در این بخش می‌نویسند: «بیسمارک پس از تحکیم قدرتش در جریان ازدواج آهن و چاودار فشارهای خود را برای اقدامات رفاهی شدت بخشید، به صورتی که در ۱۸۸۳ بیمه سلامت دولتی و در ۱۸۸۹ بیمه بازنشستگی دولتی را به راه انداخت که هر دو در جهان بی‌سابقه بودند در ۱۸۸۴ نیز بیمه حوادث صنعتی موجود را به‌منظور تحت پوشش قراردادن تمامی کارگران گسترش داد. آلمان نتوانست ارائه‌دهنده اولین بیمه بیکاری به‌عنوان یکی دیگر از شالوده‌های دولت رفاه مدرن باشد (و این افتخار نصیب فرانسه شد)، ولی می‌توان اعتبار تأسیس اولین دولت رفاه تاریخ را متعلق به بیسمارک دانست. او به‌خاطر تمایلات «سوسیالیستی» نبود که دولت رفاه را به اجرا در آورد، ولو این روزها هر کسی که از دولت رفاه حمایت کند سوسیالیست خوانده می‌شود. اتفاقاً بیسمارک یک «سوسیالیست ستیز» مشهور بود وی بین سال‌های ۱۸۷۸ تا ۱۸۸۸ اجرای قوانین معروف ضد سوسیالیستی را در دستور کار قرار داد، که شدیداً فعالیت‌های حزب سوسیال‌دموکرات را محدود می‌کرد اگرچه از پس ممنوعیت کامل فعالیت‌های آن حزب بر نیامد. بیسمارک کاملاً به این نکته واقف بود که کارگران اگر در برابر تکانه‌های وخیم زندگی (از قبیل حوادث صنعتی بیماری‌ها کهولت سن بیکاری و…) محافظت نشوند، جذب سوسیالیسم خواهند شد. به عبارت، دیگر بیسمارک آن برنامه‌های رفاهی را که امروزه از سوی بسیاری «سوسیالیستی» تلقی می‌شود در پیش گرفت تا خطر سوسیالیسم را دورنگه دارد.»

 و جالب آنجاست که سوسیالیست‌های آلمان آن دوران با دولت رفاه بیسمارک مخالف بودند چرا که آن را تطمیع کارگران می‌دانستند.

 پرداختن به این باور غلط که بیمه تأمین اجتماعی گرفتن مالیات سنگین از ثروتمندان و دادن به فقرا است، موضوع دیگر بحث کتاب است. «مفت‌خوران رفاه» یک تلقی غلط از باوری غلط است.

 آیا فرصت‌های جهانی و ملی و محلی در دسترس همه به شکلی برابر وجود دارد بحث دیگر کتاب است که نشان می‌دهد این هم توهمی بیش نیست و فرصت‌های جهانی و… به شکلی برابر در اختیار همه قرار نمی گیرد.

 کار بدون مزد زنان در خانه و خدمات ارائه شده بدون محاسبه دستمزد مسئله بعدی اوست، اصلاح مقررات سهامدران شرکت‌ها یکی دیگر از موضوعات کتاب است.

ربات‌ها جای کارگردان را می‌گیرند

 دو موضوع ذیل سرفصل آینده هم بسیار پر اهمیت است، یکی مسئله اتوماسیون و آمدن ربات‌ها و گرفتن مشاغل کارگران که بالقوه تهدید و فرصت است. جون چانگ نشان می‌دهد که علی‌رغم نگرانی‌های عمیق اما در گذشته نیز وقتی بعضی از مشاغل به دلیلی صنعتی‌شدن از دست می‌رفت فرصت‌های جدیدی پدید می‌آمد که ماحصل ارزان‌شدن تولید کالای قبلی بود. در این مسئله آموزش مهارت های تازه می تواند نجات بخش نیروی کار بیکار شده باشد.

 بررسی توهم پساصنعتی و ارائه خدمات به‌جای تولید بر اساس نگاه به‌ظاهر کشور سوئیس آخرین بحث این کتاب است. نویسنده تأکید می‌کند که سوئیس یک کشور صنعتی است و فقط خدمات و کالاهای لوکس به مشتریان ارائه نمی‌کند. صنایعی که به نظر نویسنده به شکل مستقیم نمی‌بینم و در زندگی‌مان اثر مستقیم دارد.

 کتاب اقتصاد خوردنی – جهان به روایت یک اقتصاددان شکمو نوشته‌ها – ها-جون چانگ با ترجمه محسن محمدی ایوانکی و ویراستاری و مقابله با متن زهرا عبدالمحمدی توسط انتشارات روزنه راهی بازار کتاب شده است. اگر این کتاب به دستان رسید که هیچ اگر نرسید حتماً مقاله بسیار ارزشمند دکتر فرشاد مؤمنی را پیدا کنید و بخوانید.

۵۷۵۷

منبع: خبـرآنلاین

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn