به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه معاصر،خواندن چکیده حرفهای آقا کریم هنوز هم جذاب است پس آن را از دست ندهید:
من در خانواده از همه فرزندان کوچکتر بودم بنابراین باید در تمام صفها قرار میگرفتم. از صف نان گرفته تا صف نفت و… پدرم راننده ماشین سنگین بود و شکر خدا شرایط بدی نداشتیم.
در مدرسه تیم خوبی داشتیم که شامل من، علیرضا اکبرپور، ستار همدانی و چند بازیکن دیگر میشد. یک روز دایی علیرضا آمد و گفت میخواهم یک تیم درست کنم همه ما هم رفتیم در تیم ایشان. با آن تیم قهرمان تبریز شدیم. البته برادر بزرگم دوست داشت من در تیم آنها بازی کنم و سر این مسئله با هم خیلی دعوا داشتیم. حتی کتکم میزد و نمیگذشت سر تمرین بروم.
شاهین بیانی کاپیتان اسبق استقلال را خیلی دوست داشتم و عکسهایش را جمع میکردم. البته بعدا که یواش یواش فوتبالم راه افتاد، طرفدار پرسپولیس شدم.
با اولین پول خوبی که در فوتبال دستم آمد، خانهای در خیابان شهرآرا خریدم. ۷میلیون تومان دادم و آنجا خانه خریدم.
در دوره علیآقا پروین که از تیم ملی جوانان به بزرگسالان آمده بودم، به ما یک پیکان پاداش دادند که در واقع اولین ماشین من بود. البته رادیاتورش سوراخ بود! من آن زمان رانندگی بلد نبودم و مجبور شدم ماشین را بفروشم. اولین ماشین زندگی خودم را در آلمان خریدم.
سال ۱۳۷۴ و در ۲۲ سالگی ازدواج کردم.
در اردوی تیم ملی جوانان دست و پای بچهها را میگرفتیم و سبیل آنها را میزدیم اما هیچوقت جرات نکردند با من این کار را بکنند.
من با نحوه تمرینات پرسپولیس در دوره سرمربیگری آقای پروین مشکل نداشتم بلکه به تمرین کردن در هتل اعتراض کردم (سال ۱۳۸۱)
لوتار ماتیوس را خیلی دوست داشتم. یک بار در جام جهانی ۱۹۹۸ فرانسه مقابل هم بازی کردیم. در عرصه باشگاهی هم ۴ بار رودرروی هم قرار گرفتیم. یک مرتبه نیز در مسابقه منتخب جهان و آسیا جلوی هم مصاف دادیم. به خودش هم گفتهام که واقعا دوستش داشتم. در میان بازیکنان ایرانی نیز احد شیخ لاری و سیروس قایقران را خیلی دوست داشتم.
حمید علی عسگری برایم تعریف کرد که یک بار وقتی بچه بود، داخل هواپیما از من امضا گرفت. ما بعدا در پرسپولیس همبازی شدیم.
قهرمانی پرسپولیس در لیگ برتر که خرداد سال ۱۳۸۷ به وقوع پیوست، خیلی خوب بود اما بیشتر از هر چیزی صعود به جام جهانی ۱۹۹۸ مرا منقلب کرد.
در فوتبال فقط یک بار گریه کردم؛ اتفاقی که مهر ۱۳۷۳ پس از شکست مقابل چین در مرحله گروهی بازیهای آسیایی ۱۹۹۴ هیروشیما و حذف تیم ملی به وقوع پیوست.
وقتی از قطر به ایران برگشتم تا برای پرسپولیس بازی کنم، تیم استوکسیتی انگلیس مرا میخواست. به من گفتند یک بازی دوستانه با منچستر یونایتد داریم، در این بازی حاضر شو که اگر بردیم، قرارداد امضا کنیم. آنها اجازه کار میخواستند و باید برای من صادر میشد. نمیدانم در آن موقع چه شرایطی داشتم اما بدون هیچ دلیلی بلند شدم و برگشتم ایران. الان که فکر میکنم، میبینم دیوانگی کردم. یک قرارداد خوب و بازی با منچستر را از دست دادم و برگشتم. البته اینکه نتوانستم فضای فوتبال آلمان را تحمل کنم هم اشتباه بود.
هنوز هم برای خرید نان سنگک و بربری درون صف میایستم. مردم لطف دارند و میگویند چرا میروی در صف ولی میگویم هیچ فرقی وجود ندارد من هم برای خرید نان باید صف بایستم. البته شاطرها گاهی اوقات خارج از نوبت میخواهند لطف کنند و نان بدهند اما خودم نمیگیرم و میگویم دوست دارم در صف بایستم.
پایان/*
اندیشه معاصر را در ایتا، روبیکا، پیام رسان بله و تلگرام دنبال کنید.