نادرمردِ کشتی خراسان | یادی از مرحوم ابوالقاسم سخدری، پیشکسوت کشتی

یکم/ شاگرد بهترین استادان

طلبه قوی بنیه مدرسه خیرات خان، همان شاگرد سر به راه حاج شیخ حبیب گلپایگانی همین طور که اباالفضل گویان زیر علم هیئت شاهزاده قاسم بن الحسن را می‌گیرد، چشم دوخته به حاج غلامرضا گلکار، میاندار هیئت. همان کسی که بانی هیئت بود و آوازه حرکت دسته شاهزاده قاسم به سوی حرم مطهر، هرسال روز عاشورا، جمعیت زیادی را از جای جای شهر به محله چراغ برق می‌کشاند. رفاقت ابوالقاسم جوان با حاج غلامرضا گلکار، نه فقط زیر علم هیئت، که پیش‌تر از آن برمی گشت به گود زورخانه. 

جایی که سیدمحمد ببرحسینی، می‌نشست روی سردم، زیر آن طاق گچ کاری شده هزارنقش و با استعانت از مولا امیرالمومنین (ع)، ضرب می‌گرفت و پهلوان‌ها یکی یکی به میانه گود می‌آمدند. آن روزها، ابوالقاسم، طلبه جوانی بود که روزهایش به درس و بحث توی حجره‌های حوزه علمیه می‌گذشت و غروب ها، پناه می‌برد به گود زورخانه و در معیت میل و سنگ و کباده، مشق مردانگی می‌کرد. ورزش و گاه کشتی زیر سایه تجربیات کسی، چون غلامرضا گلکار، در همان جوانی، هوای پهلوانی را به دلش انداخت. 

میانه روزگاری که نیمی از جوان‌ها فراغت خود را در میخانه‌ها سپری می‌کردند، ابوالقاسم جوان، مست عالم پهلوانی بود. بعد هم بی درنگ خودش را تسلیم خدمت سربازی کرد و همین که خدمتش تمام شد، به استخدام ارتش درآمد، پاشنه همت را بالا کشید و از مشهد به تهران رفت و توی باشگاه راه آهن، با افتخار مسئله آموز مکتب مرحوم بلور شد. قهرمانی که به آقای «اولین‌های کشتی کشور» شهرت داشت و بازو‌های تنومندش با نشان پهلوانی آشنا بود. سخدری هر چه فن کشتی بود از مرحوم بلور آموخته بود. 

هربار در ورزشگاه امجدیه روی تشک کشتی می‌رفت، واو به واو آنچه توی تمرینات نفس گیر پیاده کرده بود، در جدال با حریف اجرا می‌کرد. این مابین، گاه تکنیک‌ها به حریف افاقه می‌کرد و گاه زور بازوش حریف کُنده سنگین رقیب نبود. با این حال سه سال قهرمان اولی و دو سال قهرمان دومی کشور، کارنامه قابل قبولی از سال‌ها ممارست او در عرصه کشتی ارائه می‌داد. بعد از آن هم، سال ۱۳۲۷ در مقام نخستین خراسانی حاضر در رقابت‌های کشتی المپیک به لندن سفر کرد و در دسته ۹۶+ حاضر شد. 

دستاورد او در اولین حضور رقابت‌های المپیک هرچند دستاوردی بیش از رتبه پنجم نداشت، اما کفه تجربیاتش از مدالی که هرگز به سینه اش آویزان نشد، سنگین‌تر بود. او در حالی به ایران برمی گشت که در اندیشه کشف ابوالقاسم‌ها بود. آن‌هایی که شاید در حجره حوزه، شاید در دکان بازار یا شاید روی سکو‌های تماشای زورخانه، غریب و ناآشنا بودند.

نادرمردِ کشتی خراسانابوالقاسم سخدری، نفر اول از سمت چپ

دوم/ استاد بهترین شاگرد‌ها

خبر رسید به ابوالقاسم سخدری که جمعه‌ها توی پادگان شهر، سرباز وظیفه‌ای از درگز پیدا شده و مکرر پشت اغلب رقبایش را زمین می‌زند. خوب کشتی می‌گیرد و نگاه که می‌کنی انگار از زیر سبیل هزار استاد قهار عبور کرده است. از آن کشتی گیر‌هایی است که اگر فن کشتی را به خوبی بیاموزد، با جثه بدنی و هوش کم نظیر خود، آینده درخشانی در انتظار اوست. 

سخدری که حالا دیگر او را «جناب سرهنگ» صدا می‌زنند، همچنان عین عقابی تیزچشم در کمین جوان‌هایی است که زیر بال و پر خودش بگیرد و هرچه این سال‌ها آموخته، بی منت تقدیمشان کند. کشتی را نه فقط یک ورزش که رسم زندگی می‌بیند. به گواه پنبه زار موهایش، آداب پهلوانی هزار قسم دارد و فنون کشتی کم از صد قسم. 

برای میان سال پیشکسوتی که نیمِ بیشتر عمرش در گود زورخانه و رقابت‌های رسمی گذشته و همدم اوقات تنهایی اش، زمزمه ابیات شاهنامه بوده است، شاگردنوازیِ جوان هایی، چون احمد وفادار، خستگی عمری تجربه اندوزی را از تنش بیرون می‌کشد. پس بی معطلی به تماشای رقابت هایش می‌نشیند و همین طور که عین همیشه لبه کلاه شاپویش را روی سرش میزان می‌کند، سری از سر تأیید تکان می‌دهد و می‌گوید: «مِن بعد، هرکس او را شکست دهد، انگار مرا شکست داده.» 

خبر که به خوانین می‌رسید، دسته دسته کشتی گیر را با تمرینات فشرده پهلوانی به اردو می‌برند و یکی یکی به مصاف احمد وفادار می‌فرستند. اما وفادار هر بار سربلند از نبردی نفس گیر، به دست بوسی استاد بازنشسته اش می‌رسد. مرد خوش پوش و باسواد و خوش مرامی که از سال‌ها پیش به نفع جوان ها، پا از زمین کشتی بیرون کشید و از بیرون گود، به تماشای نسل تازه نفس پس از خود نشست. از دامن چنین استاد دل سوز و جوانمردی، حالا اسوه هایی، چون احمد وفادار به میدان آمده بودند که در همان اوان ورزش حرفه ای، موفق شده بود پشت قهرمانی، چون غلامرضا تختی را به زمین بزند.

نبردی که تختی برای آمدن به تشک تردید داشت و به اصرار مسئولان حاضر به رقابت با رفیق دیرینه اش شد. آن تختیِ سال‌های نخست پیش از پهلوانی، هرگز با تازه کار‌های میدان کشتی قابل قیاس نبود. تختی، اسطوره‌ای بی تکرار بود که فصل‌های نخست زندگی ورزشی اش، به سال‌های اوج ورزشکاران حرفه‌ای طعنه می‌زد. اما او نیز مغلوب شاگرد استاد سخدری بود. استادی که در سال‌های جوانی، یک جوخه کار تمام عیار بود و در سال‌های میان سالی به نقل از امیررضا خادم: «نادرمرد کشتی خراسان، پهلوانی فرزانه و ادیب و معلم اخلاقی بی نظیر و سخاوتمند بود.»

شهر آرا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn