در ایام دوران دفاع مقدس و روزهای پس از آن، رویدادهای بزرگ بسیاری در تاریخ دفاع مقدس ثبت شده که یکی از آنها، روز ۲۶ مردادماه سال ۱۳۶۹ است.
روز ۲۶ مردادماه سال ۱۳۶۹، یادآور بازگشت آزادگان به میهن و فرصتی برای مرور رشادتهای این آزادگان غیور است. آن ایام، لحظههای پرتلاطمی برای مردم ایران بود و جمهوری اسلامی ایران با سربلندی توانست رزمندگانی را که مجاهدانه از دین و شرف و خاک کشور دفاع کرده و اسیر شده بودند، به وطن بازگرداند.
در آن ایام و پس از گذشت دو سال از پایان جنگ، اولین گروه ۱۰۰۰ نفره اسرای ایرانی در روز ۲۶ مرداد از مرز خسروی وارد خاک ایران شدند و روز بعد به همین تعداد از اسرای عراقی به کشورشان بازگشتند. در نهایت ۵۵ هزار ۴۳۸ نفر از اسرای عراقی در ۱۰۳ مرحله و ۳۹ هزار و ۴۱۷نفر از اسرای ایرانی در ۷۰ مرحله مبادله شدند. تعداد ۵۷۴ نفر از اسرای ایرانی در دوره اسارت به شهادت رسیدند.
اما در میان اسرایی که مبادله شدند، زنان آزاده هم حضور داشتند که البته درباره تعداد اسرای زن جنگ تحمیلی، آمار روشنی منتشر نشده، اما در برخی منابع از رقم ۱۷۱ اسیر زن در طول جنگ هشت ساله گفته شده است.سرگذشت ۵ زن ایرانی را که زندگیشان با جنگ و اسارت گره خورده است، با هم مرور میکنیم.
فاطمه ناهیدی، اولین بانوی آزاده
فاطمه ناهیدی، اولین زنی بود که با شروع جنگ تحمیلی در قالب یک گروه امدادی داوطلبانه به جبهه های جنوب اعزام شد. ایلام سر پل ذهاب ، گیلان غرب، خرمشهر از جمله مناطقی بود که او در اوایل روزهای جنگ در آنجاها حضور داشت و امور درمانی و امدادی مردم جنگزده و رزمندگان را انجام می داد. او در نهایت ۲۱ روز پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران درمنطقه شلمچه به اسارت نیروهای عراقی آمد. فاطمه ناهیدی سه سال و چهار ماه در اسارت نیروهای بعثی عراق بود و بعد به میهن بازگشت. خاطرات فاطمه ناهیدی از دوران اسارت در سال ۱۳۸۱ در مؤسسه روایت فتح به قلم مریم برادران گردآوری و در مجموعه دوره درهای بسته، کتاب دوم، به چاپ رسید. «چشم در چشم آنان» کتاب دیگری است که با قلم مریم شانکی به خاطرات دوران اسارت خانم ناهیدی پرداخته است. این کتاب در ۱۳۷۵ در انتشارات حوزه هنری چاپ و راهی بازار کتاب شده است.
معصومه آباد، با ۳ سال و ۴ ماه اسارت
معصومه آباد، یکی از زنان آزاده است که بیشتر به واسطه انتشار کتاب زندگینامهاش در دوران اسارت با عنوان «من زنده ام» و بعدها حضور در شورای شهر تهران شناخته شده است. او در چهاردهم شهریور ۱۳۴۱ در محله کارگری پیروزآباد آبادان به دنیا آمد. پدرش، طالب، کارگر شرکت نفت بود. تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان مهستی، دوره راهنمایی را در مدرسه شهرزاد و دوران دبیرستان خود را در دبیرستان دکتر مصدق آبادان گذراند. در تاریخ بیستوسوم مهر ۱۳۵۹، هنگام بازگشت از شیراز، در جاده ماهشهر- آبادان همراه با شمسی بهرامی به اسارت نیروهای عراقی در آمد. روز بعد، آن دو را به تنومه بردند و در اتاقی زندانی کردند. فاطمه ناهیدی دیگر اسیر ایرانی در آن اتاق زندانی بود. روز بیستوششم مهر حلیمه آزموده هم به جمع سه نفری آنها اضافه شد. آنها را به زندان الرّشید بغداد بردند و مورد بازجویی قرار دادند. معصومه آباد بعد از سه سال و چهار ماه اسارت در بهمن ۱۳۶۲ به همراه سه زن دیگر، از طریق صلیب سرخ جهانی به ایران برگردانده شد.
شمسی بهرامی، اسارت در جاده ماهشهر- آبادان
شمسی بهرامی، از دیگر زنان آزاده دوران دفاع مقدس است. کتاب زندگی او هم به این شکل است که در ۲۵ آذر ۱۳۳۸ در محله کارگری در آبادان به دنیا آمد. بین پنج برادر و چهار خواهر، او فرزند هفتم خانواده بود. پدرش، امید بهرامی، کارگر شرکت نفت بود. دوره تحصیلی ابتدایی را در دبستان بهمن و راهنمایی و دبیرستان را در دبیرستان فردوسی آبادان گذراند. سال سوم دبیرستان بود که زمزمههای انقلاب را شنید و همپای معترضان در تجمعات و تظاهراتها شرکت کرد. بعد از انقلاب هم از فعّالان اجتماعی بود. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بهعنوان نماینده فرماندار آبادان، مسئول تهیه گزارش و برآورد میزان خسارات وارده به مناطق بمبارانشده شد. در ۲۳ مهرماه ۱۳۵۹، بعد از مرخصی سهروزه، هنگام عزیمت از شیراز به آبادان، در جاده ماهشهر- آبادان، همراه معصومه آباد به اسارت نیروهای دشمن در آمد. او در بهمن ۱۳۶۲ به همراه سه دختر دیگر از طریق صلیب سرخ جهانی به ایران بازگردانده شد.
خدیجه میر شکار، بانوی آزاده ایرانی
داستان زندگی خدیجه میرشکار، یکی دیگر از اسرای زن در دوران دفاع مقدس هم شنیدنی است. او اول فروردین ۱۳۳۷ در خیابان فرهنگ شهر بُستان در خوزستان به دنیا آمد. در دوران انقلاب اسلامی، میرشکار مسئول فرهنگی واحد خواهران حسینیه حاجی میرشکار شد. بستان کمتر از سی کیلومتر با مرز ایران و عراق فاصله دارد. خبر تحرکات عراق را در مرز از همسرش شنید. او به همراه همسرش، حبیب شریفی (فرمانده وقت سپاه سوسنگرد)، هفتم مهرماه ۱۳۵۹ سوسنگرد را به قصد اهواز ترک کردند. اما حدود پنج کیلومتر در جاده سوسنگرد- اهواز پیش رفته بودند که به دست نیروهای عراقی به اسارت در آمدند. وقتی آمبولانس به بیمارستان العماره رسید، حبیب شهید شد بعد از سه ماه، در اواخر دیماه ۱۳۵۹ او را به اردوگاه موصل ۱ بردند که با تعدادی از زنهای ایرانی همبند شد. حدود بیست زن خرمشهری آنجا بودند. سرانجام بعد از مدتها اسارت، خدیجه میرشکار در فروردین ۱۳۶۱ به ایران برمیگردد. خاطرات خدیجه میرشکار در کتابهای «اسیر شماره ۰۳۳۹» » و «تا نیمه راه» منتشر شده است.
بهجت افراز، «امالاسرا»
در بین اسرای زن و خانوادههای آنها، یک نام بیش از هر نام دیگری آشناست و آن متعلق به بهجت افراز است. مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ در سازمان هلال احمر که بیشتر وقت خود را صرف پیگیری امور آزادگان به ویژه زنان اسیر ایرانی در اردوگاههای عراق میکرد. افراز مسئول اداره اسرا و مفقودین جنگ تحمیلی بود و در مدت ۱۰ سال مدیریت او حدود شش میلیون نامه مبادله شد. او به مدت ۱۸ سال، وقت خود را صرف خدمت به اسرا و خانوادههایشان کرد. سید علیاکبر ابوترابیفرد، سید آزادگان، به پاس کوشش خستگیناپذیر لقب «امالاسرا» را برای او برگزید. افراز نخستین فردی است که واژه «آزاده در بند» را برای اسرای کشورمان به کار میبَرَد و در انتخاب نام ستادی برای رسیدگی به امور اسرا، از پیشنهاد ایشان یعنی ستاد رسیدگی به امور آزادگان استفاده شد. وی همچنین در تصویب بندی در آییننامه ستاد آزادگان مبنیبر «محاسبه دو سال خدمت دولتی برای هر یک سال اسارت» نقش اصلی را ایفا میکند.دو کتاب امالاسرا تدوین حکیمه امیری و چشم تر تألیف فاطمه دوستکامی دربردارنده خاطرات بهجت افراز است.