هنوز بوی کاغذ و لذت خریدن روزنامه و ورق زدن صفحات آن از ذهن ما اهالی دهه شصتی و حتی هفتادی نرفته است. دهه ای که پر بود از نشریات کاغذی و به خصوص ورزشی، روزنامه ها و هفته نامه ها و حتی ماهنامه هایی که واقعا آدمی دلش نمی آمد حتی یکی از آنها را نخرد و از خریدن آن لذت نبرد.
درست همان طور که اهالی این دهه امروزی دلبسته تلفن همراه و فضای مجازی و اتفاقات آن هستند، ما دهه شصتی و هفتادی چندین برابر بیشتر از حال حاضر دلبسته نشریات ورزشی آن زمان بودیم. نشریاتی که به مرور در دهه های ۸۰ و سپس ۹۰ دیگر یارای تقابل با فضای مجازی و همچنین افزایش قیمت کاغذ و دستمزدها مجبور به جدا شدن از این عرصه شدند و روی به تعطیلی اجباری گذاشتند.
روزنامه هایی که خبرها را با یک روز تاخیر در روز بعد منتشر و پیش بینی اتفاقات فردا را می کردند، روزنامه هایی که تحلیل و یادداشت و مقاله هایش لذت خواندن را چندین برابر می کردند، نشریاتی که پوستر، گل سرسبد آنها بود و بسیاری از هواداران حتی به خاطر پوستر هم که شده برخی نشریات را می خریدند و یک نسخه نه حتی دو نسخه می خریدند و از یکی از نسخه ها پوستر آن را جدا کرده و به دیوار اتاق یا پذیرایی خانه شان می چسباندند و یک نسخه دیگر را در آرشیو خود بایگانی می کردند.
روح ناصر احمدپور و عباس عبدالملکی شاد که با نشریات آنان از آینه و زیرنویس و ۹۰ و البرز ورزشی و مجله جام برتر و… لذت روزنامه خوانی را برایمان چندین برابر می کردند. چقدر جایشان در این دهه و این روزها خالی است، مطمئن هستیم که اگر حالا احمدپورها و عبدالملکی ها را داشتیم حتی در این اوضاع خراب و سخت و سنگین گرانی کاغذ و چاپ و دستمزدها هیچ وقت عرصه را در نشریات ورزشی خالی نمی کردند و پای ثابت بودند.
امروز به بهانه روز خبرنگار حرف های بسیاری برای گفتن داشتم، دوست داشتم از گذشته های دور بسیار بنویسم اما نمی دانم از حوصله شما برای خواندن آنها خارج است یا خیر. اما به همین چند جمله و سطر اکتفا می کنم که هنوز که هنوز است ما دهه شصتی و هفتادی ها به عشق خواندن روزنامه کاغذی و ورق زدن و بو کردن صفحات آن اوقات می گذرانیم؛ حتی در این دهه و سالهایی که فضای مجازی و دنیای اینترنت در اوضاع بیشتر غلبه دارد.
محمود فخرالحاج| باشگاه خبرنگاران آزاد