اطلاعات نوشت: جلال الدّین محمّد بلخی مولوی، عارف و شاعر بزرگ قرن هفتم، یکی از مشاهیر عالم علم و ادب در ایران و جهان است که با توجّه به مَشرب عرفانی خود، از معدود شاعرانی است که نگاهی متفاوت با سایر ادیبان و شاعران قبل و بعد از خود به عزاداری روز عاشورا دارد. از نظرگاه او روز عاشورا که یادآور یک نهضت حق طلبانه است، باید روز بیداری و آگاهی باشد…
درمیان تمامی شاعران، عارفان و در یک جمله عالمان و فرزانگانی که در طول پانزده قرنی که از قیام عاشورا می گذرد، دربارۀ این واقعه سخن گفته اند و کتاب نوشته اند و شعر سروده اند؛ تنها عدّه ای اندک شمار وجود دارند که نسبت به مراسم عزاداری و سوگواری شهدای کربلا( آن گونه که رایج است)، نگاهی انتقادی داشته اند.
به عنوان نمونه در یک قرن اخیر می توان به «ملک الشعرای بهار» اشاره کرد که در شعری با مطلع: «در مُحرّم خلق ری خود را دگرگون می کنند…»، عزاداری های عاری از آگاهی و معرفتی را که تنها از روی تقلید و احساسات ناپایدار انجام می گیرند، مورد انتقاد قرار داده است. در قرون ماضی هم شاید «مولوی» را تنها کسی می توان دانست که چنین نگاه منتقدانه ای به عزاداری های ماه مُحرّم دارد و مابقی شاعران و ادیبان در طول این دوران طولانی چندصد ساله تقریباً بالاتفاق به این مراسم نگاهی همراه با تعظیم و تکریم داشته اند.
جلال الدّین محمّد بلخی مولوی، عارف و شاعر بزرگ قرن هفتم، یکی از مشاهیر عالم علم و ادب در ایران و جهان است که با توجّه به مَشرب عرفانی خود، از معدود شاعرانی است که نگاهی متفاوت با سایر ادیبان و شاعران قبل و بعد از خود به عزاداری روز عاشورا دارد. از نظرگاه او روز عاشورا که یادآور یک نهضت حق طلبانه است، از یکسو باید روز بیداری و آگاهی باشد و از سوی دیگر روز جشن و سرور، و نه سوگ و ماتم!مولانا در دفتر ششم مثنوی در تبیین این دیدگاه که در نگاه اوّل بسیار عجیب و از نظر برخی افراد شاید گستاخانه(!) به نظر برسد، داستانی عبرت آموز را روایت می کند و طی آن می گوید که یک سال در روز عاشورا، شاعری وارد شهر حلب شده و مردمان این شهر را که عموماً از شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت بودند، گرم عزاداری و سوگواری می بیند و چون پس از پرس و جو از مردم، از علّت آن سوگ عظیم که برای بزرگداشت شهیدان کربلا برگزار شده بود آگاه می شود، رو به مردم عزادار کرده و خطاب به آنان می گوید:
«ای بی خبران! اگر آنچه شما می گویید حقیقت دارد(که دارد) و سالیانی پیش گروهی از عشّاق پروردگار در میدان عشق، جان خود را نثار محبوب ازلی کرده و پس از عمری فراق به دولت وصال دست یافته اند؛ پس چرا به سوگواری می پردازید؟ با این توصیفاتی که شما از ماجرای کربلا و آن جانبازان عاشق و عارف می کنید، آن واقعۀ عظیم و این روز بزرگ، نه تنها جای عزاداری نیست بلکه روز جشن و پایکوبی است.
از آن جهت که روز وصال عشّاق به معشوق و پرواز ارواح پاک شهدای کربلا به سوی عالم قُدس و رَستن از قفس تن و تنگنای عالم خاکی است و در چنین روزی چه جای جامه درانیدن و سوگواری و مویه کردن و بر سر و سینه کوفتن است؟ بلکه فی الواقع جای پایکوبی و جشن و سرور است.»:
پس عزا بر خود کنید ای خفتگان
زآنک بد مرگی ست این خواب گران
روح سلطانی ز زندانی بجست
جامه چِه دْرانیم و چون خاییم دست؟
چونک ایشان خسرو دین بودهاند
وقت شادی شد چو بشکستند بند
سوی شادُروان دولت تاختند
کُنده و زنجیر را انداختند
روز مُلکست و گش و شاهنشهی
گر تو یک ذرّه ازیشان آگهی
و در ادامه، از زبان آن شاعر دل آگاه می گوید که روز عاشورا با چنین توصیفاتی باید روز بیداری باشد برای پیروان و دوستداران شهدای کربلا که با شناخت اهداف و آرمان های آنان به معنای حقیقی، خود را ملتزم به حرکت در مسیر آنها و عمل به گفتار و سخنان آنها نمایند و در چنین روزی اگر هم بنا بر نوحه خوانی و عزاداری است، باید بر غفلت خویش و دوری خود از راه و اهداف قیام کربلا و دل بستن به تمایلات نفسانی و دنیوی گریه کرد:
بر دل و دین خرابت نوحه کن
که نمی بیند جز این خاک کهن
مولوی می گوید: ای کسانی که دم از محبّت شهدای کربلا می زنید، اگر حقیقتاً شما پیروان و شیعیان شهدای کربلا هستید، چرا آثار این پیروی در رفتار، گفتار و رخسار شما دیده نمی شود؟!
در رُخَت کو از مَی دین فرّخی
گر بدیدی بحر کو کفّ سخی
آنک جو دید آب را نَکْنَد دریغ
خاصه آن کو دید آن دریا و میغ
و اینگونه است که مولوی با نگاه عمیق و دقیق خود به واقعۀ عاشورا، عزاداری های عاری از معرفت را به هیچ می انگارد و برای چنین عزاداری هایی ارزشی قائل نمی شود. چرا که هیچ اثری در اصلاح رفتار و گفتار عزاداران نمی گذارد و جز زحمت و رنجی چند روزه حاصلی در بر ندارد و این همان نقدی است که در روزگار ما نیز برخی از عالمان آگاه و روشن ضمیر همچون استاد مرتضی مطهری، متوجّه مراسم عاشورا کرده اند و برگزاری این مراسم به صورتی که اکنون رواج دارد را بیش از آن که عامل تعالی روحی و معنوی باشد، عامل انحطاط و دوری از اهداف شهدای کربلا دانسته اند.
در نتیجه جامعه ای که باید نسبت به کجروی ها و مظالم و مفاسد حسّاسیت به خرج دهد، در برابر هجوم لشکر انحرافات و خرافات سپر انداخته و خود را تسلیم آن کرده است و این نیست مگر به خاطر اکتفا کردن به عزاداری های فاقد معرفت و آگاهی و در نتیجه دور شدن از اهداف متعالی قیام عاشورا که مولوی نیز در داستان فوق بدان پرداخته است.