تحولات هفتههای اخیر نشان داد که مقاومت در منطقه حتی با ترور رهبران ارشد آن از پای نمینشیند و راهبرد ترور رژیم صهیونیستی تنها به تقویت محور مقاومت منجر خواهد شد.
زیرساختهای حزبالله ثابت کرده که نقش آن بهعنوان یک نیروی اجتماعی و سیاسی با از دست دادن یک شخصیت، حتی شخصیتی بلندمرتبه مانند سیدحسن نصرالله، از بین نمیرود.
نقطه عطفی در تجدید حیات حزبالله
شهادت سیدحسن نصرالله، یکی از شخصیتهای برجسته حزبالله و جنبش مقاومت گستردهتر علیه «اسرائیل»، نقطهعطفی نه در نابودی حزبالله، بلکه در تجدید حیات آن است.
شهادت سیدحسن نصرالله اگرچه به لحاظ نمادین اهمیت دارد، هسته درونی ساختار مقاومت را که فراتر از رهبری فردی است، آشکار کرده است.
روح انقلابی در حزبالله صرفا محصول مدیریت فردی نیست، بلکه پاسخی است به خشونت امپریالیستی نظاممند و ضایعات ساختاری که سرمایهداری بر «جنوب جهانی» تحمیل میکند.
پایگاه مردمی حزبالله در لبنان
ارائه خدمات جنبش مقاومت، از آموزش گرفته تا مراقبتهای بهداشتی، پایگاهی اجتماعی را ایجاد کرده است که با استراتژیهای نظامی و سیاسی آن همسو است؛ بنابراین، استقامت حزبالله نهتنها در توانمندیهای نظامی آن، بلکه در توانایی آن در تامین مردمش به شیوههایی است که کمکهای خارجی همواره در انجام آن ناکام بودهاند.
ناکارآمدی دیپلماسی غربی برای آتشبس
دیپلماسی غربی، همانطور که در تلاشهای بیشمار برای دستیابی به آتشبس دیده میشود، تا حد زیادی در خدمت منافع قدرتهای امپریالیستی بوده است؛ هر شکست مکرر در تامین آتشبس پایدار نهتنها باعث تاخیر، بلکه افزایش سود برای پیمانکاران نظامی شده است که از درگیریهای طولانیمدت سود میبرند.
در همین حال، ادامه این تلاشهای نافرجام منجر به افزایش شهادت غیرنظامیان فلسطینی در غزه و بهتازگی در لبنان شده است؛ جایی که با هر شهادت، شرکتهای نظامی و تسلیحاتی شاهد افزایش سود خود هستند.
شکست راهبرد ترور رژیم صهیونیستی
برای حزبالله و جنبشهای مشابه، گفتگو در مقابل تهاجم نظامی و خشونت نظاممند رژیم صهیونیستی بیاثر بوده است؛ فرماندهان مقاومت میدانند که هیچ منطقی دربرابر افراد غیرمنطقی وجود ندارد، بهویژه زمانی که آن نیروی غیرمنطقی تحت حمایت ماشینآلات گسترده امپریالیسم غربی باشد.
سیاست عمدی کشتار غیرنظامیان در غزه و لبنان
کشتارجمعی مداوم غیرنظامیان، از غزه تا لبنان، یک حادثه جنگی نیست، بلکه نتیجه یک سیاست عمدی کنترل و تخریب جمعیت است.
این خشونت ازسوی غرب بهعنوان آسیب جانبی در نظر گرفته میشود، اما برای کسانی که در میدان هستند، این واقعیت زیسته نسلکشی ساختاری است.
همدستی تاریخی غرب با رژیم صهیونیستی
در حالی که رژیم صهیونیستی همچنان نیروی قابل مشاهده در پشت خشونت در غزه و لبنان است، قدرتهای غربی بهویژه آمریکا، با ارائه حمایتهای مالی و نظامی، نقشی به همان اندازه همدستی ایفا میکنند.
دخالت غرب در جنگ غزه اغلب در پشت لفاظیهای دیپلماتیک پنهان میشود، اما مسئولیت آن روشن است؛ کشورهای غربی منابع مورد نیاز برای حفظ اشغال نظامی و تداوم اقدامهای تجاوزکارانه خود را در اختیار رژیم صهیونیستی قرار میدهند، در حالی که نهادهای جهانی مانند سازمان ملل نمیتوانند این رژیم را مسئول جنایتهای جنگی بدانند.
نقص در سازمان ملل تنها یک نادیده گرفتن نیست، بلکه یک نقص ساختاری در حقوق بینالملل است که به قدرتهای امپریالیستی و متحدان آنها امتیاز میدهد.
این همدستی چیز جدیدی نیست؛ ریشه در بنیان رژیم صهیونیستی دارد؛ ایجاد رژیم صهیونیستی ازسوی قدرتهای اروپایی بهعنوان ابزاری برای حل «مشکل یهودی» داخلی آنها، از طریق صدور آن به جهان عرب بود.
جهان عرب و بهویژه لبنان از نظر تاریخی مشکلی با یهودیان نداشته است؛ همزیستی اعراب و یهودیان پیش از تاسیس رژیم صهیونیستی مسالمتآمیز بود.
شهادت سیدحسن نصرالله نشاندهنده پایان حزبالله نیست، بلکه نشاندهنده ادامه مبارزه آن علیه امپریالیسم است؛ روح مقاومتی که از سیدحسن نصرالله تجسم یافت، نهتنها در لبنان، بلکه در قلب جهانی که به دنبال برچیدن نظامهای استثمار و ستم امپریالیسم است، زنده است.
نبرد حزبالله یک نبرد منفرد نیست؛ این نبرد بخشی از یک مقاومت جهانی در برابر نظامی است که سود را بیش از جان انسانها ارزش میگذارد و کل جمعیت را برای حفظ سلطه خود از بین میبرد.
آینده مقاومت، چه در لبنان و چه در سراسر جهان، در ادامه همبستگی بین مردم تحت ستم و درک فزایندهای است که تغییر واقعی مستلزم برچیدن ساختارهای امپریالیستی است که رنج جهانی را تداوم میبخشد.
منبع: میزان