روایتی از تروریسم نفاق؛ شهید رضایی قربانی عملیات منافقین


ابعاد مختلف پرونده جنایت‌های تروریستی گروهک منافقین با بررسی و مطالعه قربانیان این روند بیشتر آشکار می‌شود.

حجت‌الاسلام‌والمسلمین عبدالحسین رضایی در ۵ فروردین ۱۳۰۶ در خانواده‌ای که از طرف جد پدری و خانواده مادری، روحانی و اهل علم بودند، در لیما گوابر از منطقه اشکورات شهرستان رودسر متولد شد؛ وی از ابتدای جوانی وارد حوزه علمیه رودسر و سپس حوزه علمیه قم شد و با آیت‌الله محمدی گیلانی و آیت‌الله محفوظی هم‌درس و هم‌حجره بود.

شهید رضایی بعد از مدتی تحصیل در قم به رودسر بازگشته و در سال ۱۳۳۲ ازدواج کرده و در یک ناحیه جنگلی اطراف کلاچای، که به نقل از فرزندانش فاقد هرگونه امکانات رفاهی بود، ساکن شد.

روایتی از تروریسم نفاق؛ شهید رضایی قربانی عملیات منافقین

وی ساعت پنج‌ونیم عصر روز ۲۵ دی ۱۳۶۱ که با ماشین پیکان در جاده روستای بی‌بالان به سمت روستای سلاکجان در بخش کلاچای به سمت شهرستان رودسر در حال حرکت بود، توسط اعضای سازمان منافقین ترور شد و به ضرب پنج گلوله به شهادت رسید.

مزار او در گلزار شهدای کلاچای قرار دارد و از وی سه پسر، که همگی پزشک هستند و چهار دختر به یادگار ماند.

اعتراف عامل ترور
یکی از عوامل این عملیات تروریستی، فردی است به نام حسین عباسی که پس‌از ترور شهید رضایی، به تهران می‌گریزد و در آنجا دستگیر می‌شود؛ عباسی در اعترافات خود پس از دستگیری، که در جلد چهارم از کتاب کارنامه سیاه به آن اشاره شده، اظهار کرده است که شهید رضایی هدف عملیات منافقین نبوده است، بلکه این تیم با هدف ترور شخص دیگری اعزام شده بود: «طرح عملیات به‌این‌صورت بود که در جاده فرعی بی‌بالان به روستای سلاکجان ماشینی را مصادره کرده و از آنجا به روستای گلدشت آمده و در مغازه خواربارفروشی فردی بنام سهراب‌خانی که حزب‌اللهی است، رفته و افراد حزب‌اللهی را که در آنجا هستند شهید کرده و به جنگل‌های اطراف روستای اربوسرا برویم که پس از اینکه شب شد بازهم به پایگاه خود در روستا بازگردیم تا سپاه به خیال اینکه ما بچه‌های جنگل هستیم، نیرو و انرژی خود را در جنگل تلف کند…».

وی در ادامه اعترافات خود، بیان می‌کند عناصر گروهک منافقین، با وجود اینکه شهید رضایی هدف عملیات آنها نبوده است، پس از توقف خودرو وی با هدف ربایش و استفاده از آن در عملیات ترور فرد موردنظر، وی را شناسایی و با مغتنم‌شمدن فرصت به شهادت می‌رسانند: «در یکی از شب‌های ماه دی ساعت ۱۲ شب از پایگاه حرکت کردیم و به روستای بی‌بالان رسیدیم؛ پایگاه ما در کنار رودخانه پلرود در گودالی که حفر کرده بودیم، بود؛ ساعت حدود ۳ بود که به محل کمین رسیدیم و در کنار تمشک‌ها نشستیم تا ساعت ۵/۵ بعدازظهر حدود ۳۰ متری خودمان ماشین پیکانی را دیدیم (فاصله ما تا جاده ۴ متر بود) من به طرف جاده رفتم که جلوی ماشین را بگیرم که در کنار تمشک‌ها سرم را به طرف جاده گرفتم دیدم حاج رضایی توی ماشین نشسته. من گفتم با شما کاری نداریم ما ماشینت را می‌خواهیم و علی جامع به حاج رضایی گفت بیا پایین که یکبار پایین آمدند و سریع توی ماشین نشستند و در همان لحظه من به جلوی درب ماشین رسیدم و گفتم بیایید پایین ما با تو کاری نداریم که در همین لحظه که حدود ۲ دقیقه از ماجرا می‌گذشت علی سه تیر به طرف حاج آقا شلیک کرد و من هم دو تیر به طرفش شلیک کردم.»

عجیب اینکه مطابق اعترافات ضاربین، عوامل ترور به خوش‌نامی و محبوبیت شهید رضایی میان مردم واقف بودند و با وجود این، وی را به شهادت رساندند.

راننده شهید رضایی خاطره آن روز را این‌گونه به یاد می‌آورد: «۲۰۰ متر مانده به منزل شهید رضایی بر سر پیچ، سه مرد که صورتشان را پوشانده بودند با اسلحه بر سر راه ما قرار گرفتند؛ شهید مظلوم گویا همه چیز برایش روشن شده بود. آنها سعی بر بیرون‌کشیدن شهید رضایی از ماشین داشتند که ایشان مقاومت می‌کردند و پیاده نمی‌شدند و نهایتا در حالی‌که یک پایشان بیرون از ماشین بود و یک پایشان داخل به سینه شهید سه گلوله شلیک کردند و ایشان را به شهادت رساندند.»

روایت محمدصادق رضایی از ویژگی‌های اخلاقی پدر
محمدصادق رضایی، یکی از سه پسر پزشک شهید رضایی درباره محل زندگی خود در دوران کودکی و دلیل حساسیت منافقین نسبت به پدر، می‌گوید: «خانه ما در منطقه‌ای بدون آب و برق و امکانات اولیه رفاهی با جاده‌ای سخت‌گذر بین روستای سلاکجان و بی‌بالان بود و فعالیت گروه‌های ضد انقلاب در آن ناحیه بسیار گسترده بود و حضور ایشان که مدرس اخلاق در سپاه رودسر بودند مورد توجه ضدانقلاب و منافقان قرار گرفته بود.»

وی درباره ساده‌زیستی پدر، می‌گوید: «خیلی از دوستان به ایشان پیشنهاد می‌کردند که به شهر نقل مکان کنند، اما ایشان ساده‌زیستی را برگزیدند و به کشاورزی در باغی سخت‌گذر که امکان تردد اتومبیل به آنجا نبود می‌پرداختند و معیشت خانواده و زندگی را با فروش محصولات باغی و کشاورزی تامین می‌کردند.»

فرزند شهید عبدالحسین رضایی درباره روحیات مردمی شهید، با اشاره به اینکه وی زندگی ساده در میان مردم را برگزیده بود و هیچ حائلی بین ایشان و مردم وجود نداشت، بیان کرد که شهید به‌دلیل ویژگی خاص منطقه که از کانون‌های فعالیت منافقین در آن زمان بود، حتی پیشنهاد امامت جمعه سلمان‌شهر را رد کرده بود.

محمدصادق رضایی توصیه به علم‌اندوزی و ترسیم افق‌های بالای علمی را از رفتار‌های بارز شهید درباره فرزندانش برمی‌شمارد: «توصیه ایشان به علم‌آموزی را همیشه به‌خاطر داریم و در زمان حیات ما سه برادر و پنج خواهر همه را به تحصیل علم تشویق می‌کردند؛ حتی ایشان برای خواهران که به‌خاطر جو زمان شاه به مدرسه نرفتند در منزل شرایط تحصیل را فراهم کردند و براساس این تاکیدات، سه برادر وارد علم پزشکی شدیم چرا که ایشان افق‌های بالای علمی را همیشه برایمان ترسیم می‌کردند.»

وی در همین زمینه می‌افزاید: «یکی از اصطلاحی که ایشان داشتند، شب تحصیلی بود که به ما توصیه می‌کردند؛ شب‌هایی که صبح روز بعدش باید به مدرسه می‌رفتیم زود بخوابیم تا صبح با توان کامل برای درس خواندن برخیزیم و می‌گفتند امشب شب تحصیلی است.»

فرزند شهید ترور رضایی، در بیان خاطره خود از نحوه ترور وی، به ماجرای هولناکی اشاره می‌کند که غم از دست‌دادن همسر و پدر را برای خانواده وی صدچندان کرده است: «یکی از خواهرانم که ۱۶ ساله بود، زودتر سر صحنه ترور رسید و دچار بهت و حیرت و شوک شد که متاسفانه بعد از ۲ هفته از این حادثه این دختر دردانه پدر، غم بی‌پدری و صحنه دیدن بدن خونین پدر را تاب نیاورد و از دنیا رفت و غم ما و مادرمان را صدچندان کرد.»

منبع: میزان

+

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

advanced-floating-content-close-btn