روزیکه مبینا نعمتزاده این درخواست را مطرح کرد قصد داشتم یادداشتی بنویسم، حتی تیتر آن را انتخاب کرده بودم، «به رتبه اول کنکور هم سهمیه المپیک بدهید!» اما دست نگه داشتم، نخواستم چنین قهرمانیای طعم تلخ بگیرد، حالا امروز واکنشها به او زیاد شده، از ورزشکار تا جامعهشناس درباره درخواست مبینا مینویسند، فضای مجازی و کامنت و حسابهای توئیتری هم از واکنش پر شده است، حق هم دارند، همه از سهمیه، رانت، تبعیض و هرچیزیکه سبب امتیاز بیدلیل شود خسته شدهاند.
اینجا سرزمین امتیازها است، امتیازهای آشکار و پنهان، و آدمهایی که زیر این امتیاز نداشتنها له میشوند، اینجا اگر امتیاز نداشته باشی معطل میشوی، از بانک تا بیمارستان امتیازها بازیگران خوبی هستند، نوبت شما را جابهجا میکنند، تخت خالی پیدا میکنند، دسترسی شما را به خدمات راحتتر میکنند، این امتیازها هستند که اگر داروی کمیاب بخواهی برایت پیدا میکنند؛ همه ما کم و بیش از این امتیازها استفاده کردهایم، بهقیمت عقب افتادن کار دیگری کارمان راه افتاده است اما خسته هم هستیم، حکمرانی سهمیهای همه ما را آلوده کرده است، وقتی همهجا سهمیهها امتیازِ قبولی، پذیرش و برتری گرفتند، ما هم با پیدا کردن دوست و رفیق در ادارات برای خودمان امتیاز جمع کردیم تا حداقل عقب نمانیم حتی اگر برنده نشویم، حکمرانی سهمیهای بود که سبب شد مبینا نعمتزاده گمان کند در لحظه درخشش روی تاتامی و گرفتن مدال برنز پرافتخار میتواند پزشکی دانشگاه تهران را هم درخواست کند، حکمرانی سهمیهای سبب شد تبعیض نهادینه شود حتی برای تحصیل، کم نیستند سهمیههایی که امروز صندلی باعرضهها را در دانشگاه گرفتند، در بیمارستان گرفتند، در آموزش و پرورش گرفتند، در سیاست و مجلس گرفتند.
حالا همه ما خسته هستیم، خومان از این وضعیت استفادههایی کردهایم، حتی حداقلی، اما نگرانیم در لحظه حیاتی هیچ امتیازی نداشته باشیم، نگرانیم در لحظه مرگ و زندگی دستمان از کارتهای امتیاز و برتری خالی باشد، چیزیکه خیلیها آن را تجربه کردند و ممکن است تجربه ما هم شود، حکمرانی سهمیهای که دست من و توی شهروند نیست، کاری کرد که ما با این نگرانی رنج ببینیم و حالا خسته هستیم.
*روزنامهنگار
۲۳۳۲۳۳