شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی، نه تنها میراث جاودان و پرافتخار برای ایرانیان است که بشر در همه دورهها و با هر زبانی، مخاطب آموزههای این اثر سترگ هستند و هزاران آموزه از اسرار زندگی دارد تا بدانیم در این زندگی چه باید کرد.
به مناسبت انتشار خبر اجرای نمایش «نبرد رستم و سهراب» به کارگردانی حسین پارسایی و نویسندگی متین ایزدی، با دکتر قدمعلی سرامی، استاد ادبیات و شاهنامه پژوه گفتگو کرده ایم.
این شاهنامه پژوه درباره اهمیت استفاده از ادبیات کهن در آثار نمایشی گفت: اوایل قرن بیستم پروفسور انیشتین نظریه نسبیت را مطرح کرد؛ اصلی که به ما میگوید عالم با همه بزرگی و لایتناهی بودن همه چیزش به هم مرتبط است. در جهانی که اجزای آن در میلیونها کیلومتر فاصله از منظر فیزیکی به هم مرتبط هستند، سایر جنبههای متافیزیکی اش هم به هم مرتبطند؛ در نتیجه همه اجزای عالم به هم مرتبط هستند.
این استاد دانشگاه افزود: این نسبیت بین اجزای فیزیکی و متافیزیکی و نرم افزاری عالم هم وجود دارد. یعنی هیچ چیز بدون سابقه خودش به وجود نمیآید؛ در نتیجه وقتی میگوییم باید برگردیم و هزار سال پیش خودمان را نگاه کنیم یعنی میخواهیم این نسبیت را بفهمیم. همچنان که تمام کشورهای جهان بدون پیروی از ایدئولوژی خاصی دوست دارند گذشته خودشان را بدانند.
وقتی هزار سالِ پیش خودمان را بشناسیم میتوانیم امروزمان را بسازیم
سرامی در ادامه گفت: وقتی هزار سالِ پیش خودمان را میشناسیم میتوانیم امروزِ خودمان را بسازیم. همین هفت خانهای شاهنامه را در نظر بگیرید؛ زیر ساختهای اولیه شان زینههای مهری هستند؛ قبل از این که پدرانمان زرتشتی شوند و اهورا مزدا را خدای خود بدانند میترا را خدای خود میدانستند؛ میترا خوبی و بدی را به رسمیت میشناسد، چون خودش آنان را خلق کرده است. در نتیجه همین زیرساخت است که شاهنامه میگوید که «بد و نیک هردو ز یزدان بود»؛ حالا همین یک آموزه به ما اهمیت غور در گذشته را نشان میدهد. این که اگر این آموزه را که پایههای آن متعلق به چند هزار سال قبل در شاهنامه است و در اندیشههای قبل از اسلام مطرح بوده را بدانیم چه اندازه راحتتر زندگی میکنیم.
وی افزود: امروز بشریت با هم درگیرند چرا که هرکدام خود را خوب میدانند و دیگری را بد؛ اما اگر همین اصل ساده را بدانیم؛ میفهمیم که بد و نیک هر دو ز یزدان بود. در نتیجه اگر آموزه زمان را از میلیاردها سال پیش دریافته بودیم میدانستیم که دوگانگی ناگزیر جهان است و این همه دعواها از بین میرفت.
این شاهنامه پژوهش ادامه داد: این هفت خانها که در شاهنامه روایت شده مسیری است که سالک باید یکی یکی آنها را پشت سر بگذارد تا بتواند به حق نائل بیاید. این مسیر در عرفان هفت وادی سلوک است و این مسیر تطور را در تمام عالم مثلا در مسیر رشد و نمو درختان شاهد هستیم.
وی افزود: دانستن این مسیرها ما را به رستگاری میرساند و این فهم مستلزم دانستن گذشته هایمان است. هرچه امروز هست محصول گذشته است و حال نیز فرزند آینده است. هر لحظه در لحظه قبل ساخته شده و در همین لحظه که در آن هستیم لحظه بعد اندیشیده میشود، چون جهان هوشمند است.
سرامی تصریح کرد: در باب هوشمندی جهان، مولانا جلال الدین ۸۰۰ سال پیش گفته است: «تا ظن نبریم که این زمین بیهوش است/ بیدارِ دو چشم بسته، چون خرگوش است»؛ خرگوش برای صید موجودات کوچکتر از خودش چشمانش را میبندد و خود را به خواب میزند و حیله به کار میبرد؛ همانند زمین که برخی تصور میکنند هوش ندارند، اما همه چیزش تطور یافته و هوشمند است.
او با تاکید بر دریای مفاهیم موجود در شاهنامه بیان کرد: شاهنامه یک اثر کوچک نیست؛ من در کتاب خودم «از رنگ گل تا رنج خار» که ۱۲۰۰ صفحه است کوشیده ام که هر آنچه میشود از شاهنامه آموخت را بیان کنیم. آنچه شاهنامه به ما میآموزد بسیار است و یکی و دو تا و صدتا نیست بلکه هزاران آموزه دارد برای این که بدانیم در این زندگانی چه باید کرد.
سرامی اظهار داشت: یکی از مهمترین درسهای شاهنامه این است که این زمین و ایران مانند مادر ماست و همانطور که ما مادر خود را دوست داریم باید خاکمان را هم دوست بداریم و نگذاریم به آن تجاوز شود؛ وقتی میگوید «چون ایران نباشد تن من مباد/ در این بوم و بر زنده یک تن مباد» این آموزهای است که اگر درست بفهمیم میتوانیم زندگی بهتری داشته باشیم.
یکی از مهمترین درسهای شاهنامه این است که این زمین و ایران مانند مادر ماست و همانطور که ما مادر خود را دوست داریم باید خاکمان را هم دوست بداریم و نگذاریم به آن تجاوز شود
این استاد دانشگاه در پاسخ به این پرسش که جذابیت داستان رستم و سهراب را در چه میدانید گفت: یکی از مولفههای بزرگ در ابتدای قصه رسم و سهراب سوالاتی است که فردوسی مطرح میکند. وقتی که میگوید: «اگر تندبادی برآید ز کنج/ بخاک افگند نارسیده ترنج/ ستمکاره خوانیمش از دادگر/ هنرمند دانیمش ار بی هنر/ اگر مرگ دادست بیداد چیست/ ز داد این همه بانگ و فریاد چیست». فردوسی در این ابیات میگوید که مرگ برای همه پیش میآید؛ پیر میمیرد و جوان هم میمیرد که اگر این قاعده نبود زمین از بین میرفت. یک پیغام بزرگ این بخش این است که مرگ را حق بدانیم و از کجا میدانیم که پس از مرگ کجا میرویم و شاید که به جای بهتری برویم: «برفتن مگر بهتر آیدش جای/ چو آرام یابد به دیگر سرای».
سرامی ادامه داد: این پیام مهمی است که فردوسی بزرگ در ابتدای داستان رستم و سهراب به ما میدهد. دوم این که بایستی همدیگر را بشناسیم؛ چنانچه اگر رستم و سهراب میدانستند پدر و پسر هستند آن اتفاق تلخ هرگز نمیافتاد. پس باید بدانیم که این جهان از پیری و جوانی ما تبعیت نمیکند و از قوانین خودش پیروی میکند.
این استاد ادبیات خاطرنشان کرد: یکی دیگر از درسهای نبرد رستم و سهراب این است که به پیروزیِ بار اول غره مشو. داستان این گونه است که ابتدا سهراب رستم را زخمی میکند که این موفقیت برایش جنسی از تشویش را دارد؛ چرا که پس از آن مشوش میشود و با زال پدرش مشورت میکند و در نهایت در جنگ دوم کشته میشود. همین قسمت خود سرمنشا موضوعی به نام نورومیتولوژی ادبی (پیوند نورولوژی و اسطوره شناسی) است که آلمانها روی آن کار میکنند.
سرامی در پایان اظهار داشت: در تاکید بر لزوم خوانش و شناخت این ادبیات کهن همین بس که بدانیم هیچ چیزی از گشته زایل نمیشود و جهان امروز جهان میلیاردها سال پیش به اضافه امروز و آینده است. گذشته آینده را تعیین میکند و آن چه به ما میرسد اثر همین گذشته است. پس چگونه میتوان نسبت به قصههای گذشته بی تفاوت بود؟ تمام این قصهها سرشار از پند و حکمت و آموزه است.
منبع: ایرنا