محمد حسین دانایی:
گشته از ضعف همچو بی تن جان
مانده بر جای همچو بی جان تن
(مسعود سعد)
عملکرد دستگاه های مسئول حفظ میراث فرهنگی کشورمان در اغلب موارد شبیه یک فاجعه است. برای اثبات این مدعا کافیست به نزدیکترین بنای تاریخی دم دستتان سری بزنید تا حقیقت امر برایتان روشن شود. یکی از مصادیق این مدعا، خانه مرحوم آیت الله حاج سید احمد طالقانی، پدر مرحومان جلال و شمس آل احمد واقع در محله پاچنار تهران است.
این خانه که از مستحدثات دوره احمدشاه قاجار است و آیت الله طالقانی (آل احمد) تا سال ۱۳۴۰ در آنجا سکونت داشت، در سال ۱۳۸۳ بهعنوان یک اثر فرهنگی- تاریخی در فهرست آثار ملی ثبت شد و به دلیل اصرار و سماجت مسئولان وقت میراث فرهنگی، سرانجام بازماندگان در سال ۱۳۸۶ این خانه را به سازمان میراث فرهنگی واگذار کردند تا با توجه به هویت اصلی و پیشینه و کاربرد تاریخی اش، به یک نهاد فرهنگی عام المنفعه تبدیل شود، ولی متأسفانه سال هاست که این پروژه، ناتمام و این خانه بلاتکلیف و بلااستفاده مانده و ناگزیر در معرض تخریب روزمره است.
سرگذشت مفصل این خانه درین بازه طولانی ۱۸ ساله، مصداق کامل یک شکست مدیریتی است. درین مدت، مدیران و مسئولان متعددی در سازمان و بعد در وزارت میراث فرهنگی و نهادهای نیابتی ازجمله «صندوق مرمت، احیا و بهره برداری از بناهای تاریخی» آمده اند و رفته اند، هر کدام هم با طرح ها و سناریوهای گوناگون عمدتاً سلیقه ای، غیرکارشناسی و نامتناسب با هویت و کارکرد اصلی این خانه؛ بهعنوان نمونه: تبدیل خانه به یک سفره خانه یا رستوران سنتی، احداث خانه باستانشناسان یا مهد کودک یا موزه تمبر یا نمایشگاه نقاشی و سرانجام «کارگاه پسماند شهری» بهمنظور پویاسازی فرهنگی- اجتماعی و محیط زیستی در فضای عمومی شهری برای معماران، طراحان و هنرمندان علاقهمند به محیط زیست(!) جل الخالق، از این همه عناوین و ایده های نامفهوم و نامربوط! آنهم برای خانه متعلق به یکی از روحانیان متنفذ تهران و از بینانگذاران تشکل های روحانیت مبارز که سال های سال محل برگزاری جلسات دینی و آیینی و مجالس روضه و قرائت قرآن بوده و قاعدتاً باید به یک نهاد فرهنگی مثل «خانه آل احمدها» یا «خانه روحانیت» تبدیل می شد، نه سفره خانه سنتی، یا کارگاه برای حل وفصل مسائل پسماندهای شهری! آیا اینگونه عملکردها در راستای اهداف و وظایف مقرر برای این وزارتخانه است؟ یعنی تحکیم هویت فرهنگی، وفاق ملی، عبرتآموزی، بهره گیری از تجارب زیست سرزمینی و پاسداری از تنوعات فرهنگی از طریق میراث فرهنگی و تاریخی و میراث طبیعی؟
البته دور از انصاف است اگر ناگفته بماند که در این سال ها دو رشته اقدامات(!) در این محل دیده شده:
اول؛ اشغال و استقرار عده ای از بی خانمان ها و خلافکاران در این خانه و تبدیل آنجا به مرکز توزیع مواد مخدر و بعد هم دستبردهای مکرر و دزدیدن و سوزاندن آنچه دزدیدنی و سوزاندنی بوده، از کابل ها و سیمکشی ها و لوله ها و کنتورهای آب و برق و گاز و کلید و پریزها و شیرآلات گرفته تا نرده ها و دستگیره ها و موزاییک های رنگی نفیس و نادری که در ساخت قسمت های مختلف بنا بهکار رفته بودند.
دوم؛ انجام کارهای جزئی و سطحی در حد نظافت و رنگ آمیزی در و دیوار و یک نامگذاری قلابی و نصب تابلوی نامربوط و بعد هم قسمت شیرین(!) ماجرا، یعنی برگزاری مراسم تبلیغاتی با حضور مقامات و مسئولان و سخنرانی ها و بریدن نوارها و … دیگر هیچ!
این تصویر حزن انگیز نمونه ای است از عملکرد ضعیف مسئولان حفظ میراث فرهنگی. خانه ای که در زمان حضور مالکان بی ادعای قبلی، گرچه پیر و فرتوت شدهبود، ولی دست کم پاک و معزز و محترم مانده بود، با نشانه هایی از مراقبت و محافظت معمولی و البته نقطه امید مردم و اهل محل، اکنون بدل شدهاست به یک آینه دق، کارنامه ورشکستگی نظام مدیریت و تصدیگری چندین دولت در امر حفاظت از میراث فرهنگی کشور، امری که علی الاصول باید فقط نظارت و حمایت و هدایتش به عهده دولت ها می بود، نه تصدیگری امور اجرایی اش؛ زیرا این فقره نیازمند مقدماتی است که در هیچیک از نهادهای دولتی یافت نمیشود!