انتخابات آمریکا حالا دیگر بیش از هر لحظهای در تاریخ کوتاهمدت این کشور، شبیه به یک فیلم وسترن شده است.
در وضعیتی که شهروندان آمریکایی، بحرانهای اقتصادی و معیشتی را انگیزه مشارکتشان در انتخابات اعلام کردهاند، چند روزی است که خبر اول رسانههای جهان درباره انتخابات آمریکا به یک کلیدواژه محدود شده است؛ زباله! بایدن -عمدا یا سهوا- هواداران ترامپ را آشغال خطاب میکند و از سوی دیگر ترامپ کمپین چند میلیون دلاری انتخاباتیاش را بر روی همین کلیدواژه متمرکز میکند!
استفاده از ناسزا و وضعیت دوقطبی در کمپینهای انتخاباتی در آمریکا خصوصا سالهای اخیر، امر تازهای نیست، اما ابتذال در این دوره از انتخابات وارد مرحله جدیدی شده است؛ وضعیتی که انعکاس جامعه کم تاریخ و فستفودی آمریکاست. انگار گوش آمریکاییها به شنیدن ناسزاهای رکیک مستعمل در خیابانها از زبان کاندیداهایشان عادت کرده است. گوش آمریکاییها مدتهاست که هنگام شنیدن فحشهای رکیک زنگ نمیخورد؛ همانطور که چشمشان نیز به خشونت و حمل اسلحه و تیراندازی عادت کرده است.
فحش، نقل کمپینهای انتخاباتی
هفته گذشته، زمانی که تیم والتز، معاون هریس در تجمعی در شهر مدیسون ایالت ویسکانسین حاضر شد، مجموعهای از جملات ناسزا را به زبان آورد. والتز گفت: «ایلان ماسک، کارآفرین میلیاردر و حامی جدید ترامپ، روی صحنه میپرد، مثل یک آدم خلوچل بالا و پایین میپرد.» جمعیت خندید، اما به نظر نمیرسید تعجب کرده باشند. میشل گولد، ستوننویس نیویورکتایمز در این باره نوشت: «آن روزهایی که شنیدن فحش و ناسزا از میکروفون موجب شوکه شدن مردم میگشت، دیگر گذشته است.»
در چرخههای انتخاباتی بهشدت تفرقهافکنانه آمریکا، بسیاری از «هفت کلمهای که هرگز نمیتوان در تلویزیون گفت»، که جرج کارلین، کمدین مشهور، به آنها اشاره کرده بود، اکنون در تلویزیون، کمپینها، تجمعات و حتی در تبلیغات استفاده میشوند. به عنوان مثال، در تبلیغی که آخر هفته از سوی «آمریکا پک» ماسک منتشر شد، کامالا هریس بهطور شوخیآمیز بارها با عنوانی بسیار زشت خطاب میشود. البته این کلمه در تبلیغ به معنای کمونیست است، اما به توهینی زشت نسبت به زنان اشاره دارد.
باربارا پری، استاد علوم سیاسی و رئیس برنامه تاریخ شفاهی ریاست جمهوری در مرکز میلر دانشگاه ویرجینیا در پادکستی اشاره کرده است: «عادی شدن فحشها، نتیجه مستقیم بیادبی در گفتار و تندخویی در فضای عمومی است.»
البته این بیادبی در گفتار عمومی چیز جدیدی نیست و در سراسر رسانهها، از تلویزیون گرفته تا رسانههای اجتماعی، مشهود بوده و طبیعتاً به گفتمان سیاسی آمریکا نیز راه یافته است. کارشناسان خطابه سیاسی میگویند که آنچه از نظر مردم آمریکا قابل قبول بوده تغییر کرده است. به گفته دریک گرین، رئیس دپارتمان ارتباطات در دانشگاه مسیحی سدارویل اوهایو در نشریه نیوزویک، «این فقط در عرصه سیاسی نیست، کلماتی که قبلاً در برنامهها بوق یا سانسور میشدند، دیگر سانسور نمیشوند. آنچه را که پنج، ده یا پانزده سال پیش فحش مینامیدیم، حالا دیگر به آن شکل فحش به حساب نمیآید.» هر دو رئیسجمهور -فعلی و سابق- آمریکا، بایدن و ترامپ در محافل خصوصی به استفاده از فحش معروفند، اما این ترامپ بود که استفاده از ناسزا را در سیاست به سطح تازهای رساند.
کارشناسان آمریکایی به نوار معروف هالیوود اکسس اشاره کردند که در آن ترامپ، زمانی که مجری برنامه «کارآموز» در انبیسی بود، از کلمات بسیار زشتی استفاده میکرد. از آن زمان، نمونههای زیادی از استفاده عمومی او از ناسزا، در داخل و خارج از دفتر، دیده شده، مانند زمانی که در سال ۲۰۱۸ کشورهای هائیتی، السالوادور و کشورهای آفریقایی را با توصیف بسیار زشتی نام برد. او دو هفته پیش نیز در تجمعی در پنسیلوانیا، هریس را با یک توصیف بد معرفی کرد.
در نظرسنجیها، اما نشانی از نارضایتی از این ابتذال و ناسزاگویی کاندیداها نیست. به نظر میرسد که تنها مسئله جامعه آمریکا این است که ناسزای استفادهشده به اردوگاه سیاسی خودشان اصابت نکند. اما اگر این ناسزا برای حریف باشد، جمله قصار است و ایرادی ندارد.
باربارا پری، استاد دانشگاه ویرجینیا در این رابطه میگوید: «این بیادبی در گفتمان که ترامپ به آن دامن زده، به نظر نمیرسد دلیلی باشد که مردم به او رأی ندهند.» ترامپ نه تنها قواعد را برای خود تغییر داد، بلکه نحوه نمایش سیاستمداران را نیز دگرگون کرد. به گفته گرین، «او خود را بهعنوان یک فرد معمولی معرفی کرد که برای ریاست جمهوری کاندیدا شده و این همان شیوهای است که افراد معمولی صحبت میکنند. ایده اینکه برای یک سیاستمدار قابل قبول باشد که خود را بهعنوان «من فقط یک آدم عادی هستم» معرفی کند. دیگر بحث بر سر شبیه بودن به رئیسجمهور بودن نیست. فضای سیاسی مبتذلتر شده است.»
البته موارد متعددی در تاریخ مدرن ریاست جمهوری وجود داشته که رئیسجمهور آمریکا از فحش استفاده کرده است. پری اشاره میکند که رئیسجمهور، ریچارد نیکسون، در نوارهای واترگیت از فحش استفاده میکند. میکروفونها همچنین بوش را در حال خطاب به یک خبرنگار نیویورک تایمز بهعنوان «آدم عوضی درجه یک»، شکار کردند.
قابل ذکر است که نامزدهای زن تمایل کمتری به ناسزاگویی در مسیر کارزار دارند. اگرچه به گفته فاکسنیوز هریس به استفاده از ناسزا در پشت درهای بسته معروف است، اما تا کنون در این کمپین هیچ فحشی از او شنیده نشده است. همچنین، هیلاری کلینتون -که او نیز در محافل خصوصی به استفاده از فحش معروف است- مراقب بود که در رقابت برای ریاست جمهوری، از به کار بردن فحش خودداری کند. با این حال، ناسزاگویی در میان سیاستمداران زن آمریکایی نیز زیاد است، گرچه با بسامد کمتر در مقایسه با مردان.
سیاستمداران آمریکایی از دیرباز فحش میدادند، اما تا همین اواخر فحشهای آنان از طریق سخنرانیهای رسمی وارد سوابق عمومی نشده بود. ورود ناسزا در عریانترین حالت خود در کمپینهای انتخاباتی ۲۰۲۴، نشانه عمق نفوذ ابتذال از عرصه عمومی جامعه آمریکا به عرصه سیاسی است.
بریزید تو خیابونا
طبق نظرسنجی ملی انجامشده در ژوئن توسط رابرت پیپ، استاد دانشگاه شیکاگو و مدیر پروژه شیکاگو برای امنیت و تهدیدات، حدود ۱۰ درصد از بزرگسالان آمریکایی مورد نظرسنجی (که یکسوم از آنان صاحب اسلحه بودند) موافق بودند که استفاده از زور برای جلوگیری از ریاستجمهوری دوباره دونالد ترامپ قابل توجیه است. همچنین ۷ درصد از شرکتکنندگان در نظرسنجی (که نیمی از آنان صاحب اسلحه بودند) اعلام کردند که از زور برای بازگرداندن ترامپ به ریاستجمهوری حمایت میکنند. خشونت سیاسی به معنای اعمال خشونت برای دستیابی به اهداف سیاسی است. خشونت انتخاباتی بهعنوان نوعی مهم از خشونت سیاسی شامل اقداماتی برای فشار، تهدید یا آسیب جسمی بهمنظور تأثیرگذاری بر فرایند انتخاباتی یا نتایج انتخابات است. این نوع خشونت همچنین شامل تلاشهایی برای اختلال در روند رأیگیری، اعتراض به نتایج انتخابات یا سرکوب اعتراضات علیه نتایج انتخابات میشود. در نظرسنجی سال ۲۰۲۳ که توسط مؤسسه نظرسنجی PRRI در آمریکا انجام شد ۲۳ درصد از پاسخدهندگان بر این باور بودند که ناسیونالیستهای آمریکایی ممکن است برای نجات کشور ناچار به استفاده از خشونت سیاسی شوند که نسبت به ۱۵ درصد در سال ۲۰۲۱ افزایش قابلتوجهی داشت. خشونت سیاسی و قطببندی سیاسی یک چرخه معیوب را شکل داده که بیانگر معضل سیاسی کنونی آمریکا و بحران بزرگ در حکمرانی ملی این کشور است.
اول، قطببندی سیاسی به معنای فاصلهگرفتن از ارزشها، باورها و ایدئولوژیهای لیبرالها و محافظهکاران در طیف سیاسی آمریکاست. هر دو جناح معتقدند که باورهای حزب مقابل کاملاً متفاوت از آنهاست و حاضر به سازش نیستند. در شدیدترین حالتها درگیریها به نقطه ناسازگاری کامل میرسد. شکاف بین این دو جناح در مسائلی همچون سقط جنین، مهاجرت و حکمرانی دولتی بهوضوح دیده میشود. شیطانپنداری مخالفان یکی از مهمترین نشانههای قطببندی سیاسی است.
دوم، قطببندی سیاسی تأثیر عمیقی بر سیاستهای انتخاباتی و فرایند قانونگذاری در آمریکا گذاشته است. هر جناح بر این باور است که پیروزی حزب مقابل تهدیدی برای باورها، ارزشها و منافع آنهاست و باید با تمام توان از پیروزی آنها جلوگیری کرد. در فرایند رقابت سیاسی منافع عمومی و ملی اکثریت مردم با منافع حزبی محدود جایگزین میشود.
سوم، قطببندی سیاسی بهنوعی خشونت سیاسی تبدیل شده است و نشان میدهد تعداد بیشتری از مردم جامعه آمریکا که از سیاستهای دموکراتیک کشور ناامید شدهاند بر این باورند که خواستهها و نگرانیهای آنها نمیتوانند از طریق قانونگذاری یا انتخابات برآورده شود. از اینرو به راهحلهای خشونتآمیز روی میآورند. حامیان ترامپ عمدتاً از طبقات متوسط و پایین جامعه هستند که در کشور خود احساس حاشیهنشینی میکنند و از جایگزینی توسط مهاجران هراس دارند. در مقابل، حامیان بایدن و دموکراتهای لیبرال، ترامپ و طرفداران او را تهدیدی برای ارزشها و نهادهای دموکراتیک آمریکا میدانند. با توجه به اینکه نتایج انتخابات تأثیر مستقیمی بر آینده آنان دارد افراد بیشتری از هر دو حزب استفاده از خشونت سیاسی را توجیه میکنند.
ریشه اصلی قطببندی و خشونت سیاسی را میتوان در اقتصاد کاپیتالیستی و شکاف عمیق بین فقرا و ثروتمندان و ناامیدی از تغییرات اجتماعی در جامعه آمریکا جستوجو کرد. افزایش فاصله بین ثروتمندان و فقرا عامل اصلی مشکلات بزرگ اجتماعی در آمریکا از جمله قطببندی سیاسی، خشونت با اسلحه، خشونت سیاسی و تبعیض نژادی است. در کنوانسیونهای ملی آمریکا هر دو حزب اصول برنامههای انتخاباتی خود را اعلام کردند، اما نه گروههای قدرت و نه نمایندگان سیاسی در آمریکا علاقهای به برنامههای واقعی اصلاحات اجتماعی و توزیع مجدد ثروت ندارند. انتقال تعارضات داخلی آمریکا به دیگر نقاط جهان و تشدید قطببندی ارزشها و ایدئولوژیها از جمله استراتژیهایی است که گروههای قدرت در آمریکا برای مقابله با تغییرات اجتماعی بنیادی اتخاذ کردهاند.
ایان برمر، کارشناس سیاسی و رئیس اندیشکده مطالعات اوراسیا میگوید: «در نگاه به آینده اگر آمریکا نتواند وضعیت فعلی قطببندی سیاسی را تغییر دهد، احتمالاً خشونت سیاسی تشدید شده و چرخه معیوب میان این دو پدیده وخیمتر خواهد شد.» او همچنین هشدار داده که خشونتهای سیاسی و بیثباتیهای اجتماعی بیشتری در انتظار آمریکاست.
جامعه قطبی
تجمع دونالد ترامپ در میدان مدیسون نیویورکسیتی در روز یکشنبه ۲۷ اکتبر از سوی نیویورکتایمز بهعنوان «کارناوالی از نارضایتیها، زنستیزی و نژادپرستی» توصیف شد. این رویداد که تنها کمی بیش از یک هفته پیش از انتخابات برگزار شد فضایی پرتنش و جناحی داشت. ترامپ بار دیگر تأکید کرد یکی از بزرگترین تهدیدات آمریکا از «دشمن داخلی» ناشی میشود. او همچنین روز پنجشنبه سیام اکتبر در توییتی بار دیگر از تقلب در انتخابات با اشاره به ایالت نوسانی پنسیلوانیا گفت. اشاره مکرر ترامپ از احتمال تقلب و تحریک هوادارانش برای اعمال خشونت، سابقهای طولانی دارد. سخنان ترامپ درباره تقلب و همچنین استفادهاش از ناسزا نمادی از قطبیشدن روزافزون فضای سیاسی ایالات متحده است؛ فضایی که در آن خصومت یک گروه نسبت به دشمنان فرضیاش از طریق شبکههای اجتماعی تقویت میشود. بااینحال، اشاره ترامپ به یک «تهدید» موذیانه، حاکی از جریانی خطرناک و پنهان از تفرقه است که احتمال بروز خشونت را در پی دارد.
در نظرسنجیدانشگاه شیکاگو که نشاندهنده سطح خشونت و امکان آشوب خیابانی پس از انتخابات آمریکاست؛ حمایت نزدیک به ۷۰ درصدی از اعمال خشونت برای به قدرت رسیدن ترامپ میتواند شمایل یک فردای ترسناک پس از اعلام نتایج را ترسیم کند. دو ماه قبل از این نظر سنجی یک نظرسنجی دیگر که توسط همین دانشگاه انجام شده بود نشان داد ۴۷ درصد از آمریکاییها معتقدند که احتمال وقوع یک جنگ داخلی دیگر در طول عمرشان وجود دارد. طبق گزارشی از چتمهاوس، آمریکا اکنون بیش از هر زمان دیگری از دهه ۱۸۵۰ به این سو، «بر اساس خطوط ایدئولوژیک و سیاسی» دچار تفرقه شده است. همچنین به گزارش مرکز سیاست خارجی بریتانیا، آمریکاییها «بهطور فزایندهای از حامیان حزب مخالف بیزارند و قدرت گرفتن آنها را نه فقط ناگوار، بلکه نامشروع میدانند.» آمریکاییها اغلب ترجیح میدهند در میان افرادی با دیدگاه سیاسی مشابه زندگی کنند و در کار و معاشرت تمایلی به ارتباط با هواداران حزب مخالف نشان نمیدهند. این دیدگاهها به وضعیت یک جامعه بیمار و دچار به فرقهگرایی اشاره دارند. کسانی که فرقهگرایی را در جهان دیدهاند بهخوبی از آشوبهایی که چنین تفرقههایی ایجاد میکنند، آگاهند. بهراحتی میتوان در چشمانداز سیاسی آمریکا فرمهای رقابتی از آنچه اروینگ هاو، نظریهپرداز اجتماعی «اقتدارگرایی معرفتی» مینامد را دید؛ حس قطعی و صفر و یکی که پذیرای دیگری نیست. این همان فرمولی است که سنگبنای اکثر بحرانها و آشوبهای داخلی در کشورهاست.
اعتراضات و ضداعتراضها چه در خیابانها و چه در فضای آنلاین درباره مسائلی، چون حق سقط جنین و قوانین سلاح رخ داده است. سیاستمداران و کارآفرینان نیز با سرمایهگذاری بر این اختلافات در طرفهای مخالف قرار گرفتهاند تا حمایتها را به خود جذب کنند. برای مثال ادعاهای نادرست ترامپ درباره اینکه ایالتهای دموکرات نوزادان را پس از تولد اعدام میکنند یا اینکه مهاجران در اسپرینگفیلد اوهایو حیوانات خانگی میخورند، سریعاً در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند؛ بدون آنکه صحت آنها اهمیت داشته باشد. برای هواداران آمریکایی حقیقت کمتر از توانایی دفاع از موضعشان در یک موضوع خاص اهمیت دارد. موضعگیری جوامع سیاسی نیز روزبهروز بیشتر جدلی و قابل پیشبینی میشود. افزایش اهمیت سیاسی هویتهای اجتماعی و مسائل اجتماعی در سالهای اخیر، فضایی ایجاد کرده است که در آن تفاوتها ذاتاً خصمانه و دوقطبی تلقی میشوند. در چنین فضایی نارضایتی به ابزاری برای تقویت انسجام درونی و بیزاری از «دیگری» تبدیل میشود.
در این چشمانداز جامعه به گروههای متقابل بیاعتماد از یکدیگر تقسیم میشود که بر اساس نوعی قطبیسازی احساسی از هم جدا شده و این قطبیت رنگوبوی سیاسی به خود میگیرد. اینجا بعد احساسی کلیدی است، زیرا همین احساسات پایهگذار دشمنی سیاسی و اجتماعیاند. به عنوان مثال تصمیمات حکومتی در موضوعات بحثبرانگیزی مانند قوانین مهاجرت، توانایی بسیج جامعه را بهصورت چشمگیری در هر دو جناح چپ و راست دارد. تفاوتهای ریشهدار انتخابات اغلب عدم اطمینان و تفرقه را تشدید میکنند، همانگونه که انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا و پیامدهای آن نشان میدهد. بر اساس دادههای «گروه تحلیل وقایع و درگیریهای مسلحانه» (Acled)، تظاهرات و فعالیتهای راست افراطی حول انتخابات ۲۰۲۰ به اوج خود رسید و در وقایع ۶ ژانویه ۲۰۲۱ که هواداران ترامپ به کنگره آمریکا یورش بردند، به سطح تازهای دست یافت.
در واقع اکثریت زیادی از مردم بر این باورند که انتخابات هفته آینده مشکلات آمریکا را حل نخواهد کرد. در نظرسنجی که اخیرا انجام شده است، ۷۰ درصد از پاسخدهندگان گفتهاند اوضاع آمریکا در «مسیر اشتباه» قرار دارد؛ دیدگاهی که بیشتر در میان پاسخدهندگان جمهوریخواه (۹۴ درصد) نسبت به دموکراتها (۴۱ درصد) رواج دارد. همچنین ۱۹ درصد از جمهوریخواهان معتقدند که اگر ترامپ در انتخابات شکست بخورد باید نتایج را باطل اعلام کرده و هر اقدامی لازم است برای بهدستگرفتن قدرت انجام دهد. شکافهای موجود در ایالاتمتحده واقعی بوده و بهراحتی قابل ترمیم نیستند. با افزایش تبوتاب انتخاباتی این روایتهای تفرقهافکنانه همچنان در حال گسترشاند و شکافهای جامعه آمریکا را عمیقتر میکنند. فرقهگرایی به چهارچوب اصلی برای تحلیل زندگی سیاسی و اجتماعی تبدیل شده است. این وضعیت ممکن است بلافاصله پس از انتخابات به خشونت منجر نشود، اما میتواند بهراحتی در جامعه آمریکا ریشهدار شود. به اعتقاد ناتالی سوئر، روزنامه نگار آمریکایی: «حذف خصمانه «دیگری» در همه اشکال و تمایل روزافزون به نقض هنجارها و قواعد یک گام مانده به سقوط اجتماعی است؛ وضعیتی که جامعه آمریکا باید برای آن فکری کند.»
منبع: فرهیختگان