حساس‌ترین سن برای کودک، زیر ۷ سالگی و مخصوصا تا ۲ سالگی است، ما رشد کودک را چه از‌ لحاظ تربیتی و چه از‌ نظر شخصیتی، ذهنی و رفتاری در همین فاصله سنی دو سال داریم. آموزش و تربیت کودکان شاید در نگاه اول موضوع سختی به‌نظر برسد، اما والدین با کمی مطالعه درباره ویژگی‌های […]


حساس‌ترین سن برای کودک، زیر ۷ سالگی و مخصوصا تا ۲ سالگی است، ما رشد کودک را چه از‌ لحاظ تربیتی و چه از‌ نظر شخصیتی، ذهنی و رفتاری در همین فاصله سنی دو سال داریم.

آموزش و تربیت کودکان شاید در نگاه اول موضوع سختی به‌نظر برسد، اما والدین با کمی مطالعه درباره ویژگی‌های سنین مختلف کودکان، می‌توانند به‌خوبی از عهده این دوران برآیند. البته این موضوع، در‌کنار رفتار‌های والدین با یکدیگر در برابر کودکان اهمیت پیدا می‌کند؛ چرا‌که پدر و مادرها، بازتاب رفتار خود را می‌توانند در فرزندان‌شان ببینند و توجه به این مساله هم بسیار حائز اهمیت است.

البته هر کودکی با توجه به ویژگی‌های شخصیتی‌اش، الگوی تربیتی خاصی می‌طلبد، با‌این‌حال دکتر سمانه حقیری، متخصص روانشناسی بالینی در حوزه کودک و نوجوان بر این باور است که در روز‌های ابتدایی تولد کودک، دوست‌داشتن و محبت‌کردن بی‌قید‌و‌شرط و فراهم‌کردن یک فضای امن برای کودکان از اهمیت به‌سزایی برخوردار است. 

خانم دکتر مهم‌ترین موردی که در تربیت کودک از بدو تولد تا سنین ۲ یا ۳ سالگی اهمیت دارد، چه مساله‌ای است؟

حساس‌ترین سن برای کودک، زیر ۷ سالگی و مخصوصا تا ۲ سالگی است. ما رشد کودک را چه از‌لحاظ تربیتی و چه از‌نظر شخصیتی، ذهنی و رفتاری در همین فاصله سنی دو سال داریم. پس می‌توان گفت این دوران، زمان طلایی برای مسائل تربیتی و شخصیتی و یادگیری و… است و والدین باید روی آن بیشتر تمرکز داشته باشند. تا ۷ سالگی زیربنای شخصیتی کودک گذاشته می‌شود. پس از آن فقط می‌توانیم یک‌سری تغییرات جزئی در آن به‌وجود آوریم، اما اصل و زیربنا در همین سنین ۵ و ۶ و ۷ سالگی است. از‌سوی دیگر، هر کودکی خلق‌و‌خوی متفاوتی دارد و ما نمی‌توانیم بگوییم که همه موارد تحت کنترل والدین است و اگر این‌گونه رفتار نکنند، کودک طور دیگری می‌شود. این خلق‌و‌خو‌ها به‌همراه محیط می‌تواند شخصیت کودک را بسازد. باید با‌توجه به خلق‌و‌خوی هر کودک، شرایط را برای او فراهم کنیم. 
 
پس در کدام سن تربیت، معنا و مفهوم بیشتری پیدا می‌کند؟

آن‌چه پیش از هر چیزی دارای اهمیت است و باعث رشد سالم در کودک می‌شود، توجه به امنیت اوست. کودکی که تازه متولد شده با خود چنین تصوری دارد که من دریک دنیای ناامنی قدم گذاشتم وهیچ توانایی‌ای ندارم. پس این دوران و پیش از دو‌سالگی خیلی زمان تربیت‌کردن و آموزش‌دادن نیست و بیشتر زمانی برای احساس محبت و امنیت در کودک است. باید محبت‌کردن را بیشتر بیاموزد و سپس برای مسائل تربیتی آماده شود. البته چند‌نوع نیاز در ارتباط با کودک وجود دارد؛ والدین باید هم نیاز جسمی و هم نیاز روحی فرزندشان را در‌نظر بگیرند. به‌عنوان مثال اگر کودک گریه می‌کند، کسی باشد که او را در آغوش بگیرد. البته اصطلاح بغلی‌شدن را هم زیاد شنیدید، اما اقدام برای آن تا قبل از دو سالگی بسیار زود است.

این کودک احتیاج به محبت و آغوش دارد. گریه‌کردن کودک یعنی این‌که من را در آغوش بگیر، یعنی من نیاز به محبت و توجه و احساس لمس دارم و والدین نمی‌توانند آن را دریغ کنند. تا پیش از دو سالگی از بغل‌کردن، بوسیدن و نوازش‌کردن دریغ نکنید، چراکه زیربنای این احساس امنیت و اعتماد به‌نفس و این‌که دنیا چه‌جور جایی است، که تبعا در بزرگسالی بیشتر هم نمود پیدا می‌کند، درهمین دو‌سالگی شکل می‌گیرد. البته این حس دردختران بیشتر و درپسران کم‌تر است، اما این موضوع هم تحت تأثیر خلق‌و‌خوی کودک در همان بدو تولد است.

و آیا این‌که کدام‌یک از والدین، کودک را در آغوش بگیرند هم تفاوتی دارد؟

خیلی مهم نیست که پدر یا مادر بغل کند، اما کودک از زمانی که به‌دنیا می‌آید مادر را منبع محبت و پدر را منبع قدرت می‌داند. زمانی که در آغوش مادر می‌رود، احساسات و محبت‌کردن را یاد می‌گیرد و وقتی با پدر وقت می‌گذراند و بازی می‌کند، قدرت و جسارت را می‌آموزد. ما هر دو مورد را می‌خواهیم. البته مساله بعدی این است که پدر و مادر واکنش‌های یکسان به کودک بدهند؛ برای مثال پدر برای بچه قوانینی درنظرمی‌گیرد ومادردرآغوش می‌کشد؛ یا پدر تنبیه می‌کند و مادر می‌گوید که عیبی ندارد و این مدل تربیتی متناقض بین پدرومادر بدترین نوع تربیت است. این مدل می‌توانددربزرگسالی منجر‌به شکل گیری شخصیت‌های ضداجتماعی شود که ناشی از همان تناقض است. 
 
آیا در‌پاسخ به گریه کودک، او این موضوع را یاد نمی‌گیرد که با گریه به خواسته اش برسد؟

این نیاز به محبت‌کردن را، وقتی به‌سادگی با بغل‌کردن برطرف می‌شود، اصلا نباید والدین دریغ کنند. برای مثال گریه می‌کند تا به وسیله‌ای که برایش خطرناک است برسد، در اینجا باید حد‌و‌مرزی را برای بچه قائل شویم. حد‌و‌مرز‌گذاری هم یک اصولی دارد، مثلا نمی‌توانیم بگوییم که تو باید این‌کار را انجام دهی و یا همینی‌ست که من گفتم. این کودک هنوز منطق ندارد که بتواند هنوز وقتش نیست را درک کند و چیزی از قانون متوجه نمی‌شود. می‌توانیم در قالب بازی به او مواردی را یاد بدهیم. پس از دو سالگی وحدود۳سالگی، استقلال کودک شکل می‌گیرد واگر این حس کودک رابا قوانین سخت‌گیرانه سرکوب کنید، آن استقلال‌طلبی را زیر سؤال می‌برید. باید حد‌و‌مرزگذاری در‌قالب محبت بی‌قید‌و‌شرط باشد. 
 
خانم دکتربا‌توجه به صحبت‌های شما، آیا می‌توان گفت شکل گیری بسیاری ازطرح‌واره‌ها در بزرگسالی ازهمین سنین حساس است؟ 

بیشترین طرح‌واره‌ای که درکودکان می‌بینیم، طرد شدن است. پیش از سه‌سالگی باید همه‌چیز بر مبنای محبت باشد و کودک آن حس امنیت را پیدا کند. ازطرفی روز‌ها وماه‌های اول و زمانی که کودک متولد می‌شود، فقط به‌دنبال جذب اعتماد و امنیت است؛ برای همین ما می‌گوییم، دوست‌داشتن و محبت‌کردن بی‌قید و شرط و فراهم‌کردن فضای امن مهم است. از طرفی طرح‌واره‌هایی هم‌چون حقارت، طرد‌شدن و بسیاری از این طرح‌واره‌ها ناشی از آن است که این کودک تا پیش از دو سالگی آن احساس امنیت را حس نکرده است. درنهایت کودک نیاز به توجه، صبروشکیبایی در دو یا سه‌سال ابتدایی زندگی اش داردواگر والدین این صبر و شکیبایی را در این سال‌ها خرج کنند، قطعا دوران نوجوانی فرزندان‌شان هم برای خودشان و هم برای آنان آرام‌تر خواهد بود.

منبع: روزنامه جام جم

+