ماجرای حج نیابتی یک زن سنی برای رهبری
ماجرای حج نیابتی یک زن سنی برای رهبری

شهیده مرجان نازقلیچی در سفر حج سال ۹۲، به نیابت از مقام معظم رهبری، حج به جا آورد و بعد از شهادتش وقتی رهبری این موضوع را فهمید در دیدار اعضای ستاد اجلاسیه ۴۰۰۰ شهید استان گلستان از او به نیکی یاد کرد.

شهیده مرجان ناز قلیچی بانوی نمونه اهل سنت ترکمن است که از فرش بافی به عرش و به سوی معبود پرواز کرد. او سال ۱۳۵۳ در بندر ترکمن خانواده اهل تسنن متولد شد، اما در کودکی پدرش را از دست داد. با هنر قالی بافی، تلاش کرد در حد توان به اقتصاد خانواده اش کمک کند. در کنارش درسش را ادامه داد و در رشته‌های علوم تربیتی و حقوق قضایی فارغ التحصیل و در سال ۱۳۸۱ به عنوان کارشناس امور بانوان فرمانداری شهرستان بندرترکمن وارد وزارت کشور شد و از سال ۸۳ تا ۸۵ بخشدار مرکزی این شهرستان بود.

با آنکه بخشدار بود، اما در شورای حل اختلاف محله شان، به دنبال رفع مشکلات مردم به ویژه آشتی دادن زوج‌های جوان بود. این بانوی اهل تسنن در سال ۱۳۹۳ به عنوان فرماندار بندرترکمن و سومین فرماندار زن جمهوری اسلامی ایران منصوب شد. البته تقدیر چنین رقم خورد که این آخرین مسئولیت او قبل از شهادت بود. او در حادثه منا در دوم مهر سال ۱۳۹۴ در سرزمین امن الهی بر اثر بی کفایتی آل سعود به همراه جمع کثیری از حجاج مظلوم به شهادت رسید.

برایش شیعه و سنی فرقی نمی‌کرد

«شهرام کُر» همسر فرماندار فقید از ماجرای حج نیابتی این شهیده چنین تعریف می‌کند: در حج سال ۹۲ یک شب مرجان به من زنگ زد گفت: اسم پدر مقام معظم رهبری را از اینترنت پیدا کن، پرسیدم برای چه میخواهی؟ چیزی نگفت. بعداً گفت که حج را به نیت مقام معظم رهبری انجام داده است، می‌خواست گواهی نیابت را شخصاً به رهبر معظم تحویل دهد، ولی موفق نشد. برایش شیعه و سنی فرقی نمی‌کرد و معتقد بود باید در کنار بزرگان کشور برای نیازمندان هم حج برود، زیرا آن‌ها کسی را ندارند.

پاسخ رهبری به گواهی حج نیابتی بانوی ترکمن

خانواده این شهید بعد از حادثه منا گواهی حج نیابتی را خدمت مقام معظم رهبری فرستادند. ایشان در دیدار اعضای ستاد اجلاسیه ۴۰۰۰ شهید استان گلستان این موضوع را علنی فرمودند: “… یک بانوی ترکمن، بدون اینکه من او را بشناسم، نام او را بدانم به نیابت از این حقیر بلند می‌شود می‌رود مکه و حج می‌کند و بعد هم این را استشهاد می‌کند استشهاد کردند، نوشتند و امضاء کرده اند، چند ماه قبل از این برای ما فرستادند.

این‌ها آن چیز‌هایی است که در کشور ما و ملت ما، آن نقاط قوت قوی است، این جنگ نامتقارن که گفته می‌شود معنایش این است که یک طرف از یک وسایل و ابزاری برخوردار است که طرف دیگر آن ابزار‌ها را ندارد و حتی گاهی نمی‌شناسد. یک مصداقش همین است. این محبت ها، این ارتباط‌ها این هماهنگی‌ها چیز‌هایی است که طرف مقابل ما که استکبار جهانی است، صیهونیسم است، امریکا است اصلاً نه این را نه م‌یدانند و نه حتی می‌شناسند و نمی‌توانند تحلیل بکنند، برایشان قابل تحلیل هم حتی نیست… ”

کعبه بوی بهشت می‌دهد

زندگی مرجان نازقلیچی، این شهید اهل تسنن در کتاب «کعبه بوی بهشت می‌دهد» منتشر شده است. اعظم سادات حسینی این کتاب را نوشته و  به چاپ رسیده است. در ادامه بخشی از این کتاب را به روایت خواهرش مرور می‌کنیم: «هر دفعه مکه می‌رفت، توی دلم یک جوری می‌شد، انگار می‌خواهد برود و برنگردد. اما این بار نمی‌دانم چرا نسبت به دفعه‌های قبل خیالم راحت‌تر بود. با این حال، این بار هم خیلی بهش اصرار کردم و گفتم: «نرو مرجان. قبلاً دو بار رفتی، دیگه نرو. تو الان فرماندار شدی و موقعیت شغلیت ممکنه با مرخصی طولانی به خطر بیفته.

اگر یه اتفاقی توی شهر بیفته چی؟»، اما او گوشش به حرف کسی بدهکار نبود. در جوابم گفت: «نه، مکه برای من از فرمانداری مهم تره. وقتی می‌تونم برم مکه، نمی‌تونم ازش بگذرم.» پشت بندش هم گفت: «تو مکه نرفتی و نمی‌دونی من چی می‌گم … این دفعه می‌خوام همۀ اعمال رو تمام و کمال انجام بدم. می‌خوام برم کوه احد. دیگه وقت خودم رو نمی‌خوام برای خرید تلف کنم. می‌خوام وقتم رو فقط برای اعمال بذارم.» همین کار را هم کرده بود و این بار فقط برای ما خواهر‌ها هر کدام انگشتر نقرۀ فیروزه و برای خواهر شوهرش، آیتکین که عروسی اش بود، گردن بند طلایی به عنوان کادو گرفته بود. این‌ها داخل ساکش بود که هم سفرهایش برایمان آوردند.»

منبع:باشگاه خبر نگاران جوان