چرا «شاه رفت»؟!
چرا «شاه رفت»؟!

به گزارش سرویس سیاسی تابناک، در ماههای پایانی سلطنت محمدرضا شاه، ناآرامی‌ها و اعتراضات مردمی شدت گرفت و تظاهرات‌های گسترده‌ای علیه رژیم شاه در شهر‌های مختلف ایران برگزار می‌شد و مزدم خواستار خروج او از کشور بودند. در این شرایط، شاه به دلیل فشار‌های داخلی و عدم حمایت کافی از سوی متحدان غربی‌اش، تصمیم به […]

چرا «شاه رفت»؟!

به گزارش سرویس سیاسی تابناک، در ماههای پایانی سلطنت محمدرضا شاه، ناآرامی‌ها و اعتراضات مردمی شدت گرفت و تظاهرات‌های گسترده‌ای علیه رژیم شاه در شهر‌های مختلف ایران برگزار می‌شد و مزدم خواستار خروج او از کشور بودند. در این شرایط، شاه به دلیل فشار‌های داخلی و عدم حمایت کافی از سوی متحدان غربی‌اش، تصمیم به ترک ایران گرفت. به گفته منابع مختلف، آمریکا نیز در این تصمیم نقش داشته و به شاه توصیه کرده بود که برای کاهش تنش‌ها کشور را ترک کند.

 

واکنش ها به خروج شاه از ایران

خروج شاه از ایران با واکنش‌های متفاوتی همراه بود. امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی، این رویداد را “نخستین مرحله پیروزی” نامید و بر لزوم پایان دیکتاتوری تأکید کرد. همچنین، بسیاری از مردم ایران این اقدام را نشانه‌ای از ضعف رژیم تلقی کردند و آن را جشن گرفتند. در عین حال، برخی مقامات دولتی مانند شاپور بختیار، نخست‌وزیر وقت، امیدوار بودند که با خروج شاه، بحران‌ها کاهش یابد و شرایط بهبود یابد.

 

شاه تا آخرین لحظات امید به بازگشت داشت. او تجربه فرار کوتاه‌مدت خود در سال ۱۳۳۲ را در ذهن داشت که پس از چند روز توانسته بود دوباره به قدرت بازگردد. همچنین، او نمی‌خواست با کناره‌گیری از سلطنت، عملاً نشان دهد که شکست خورده است. این موضوع باعث شد که او حتی زمانی که چمدان‌ها بسته شده بودند، همچنان در فکر ماندن باشد.

 

فرار از ایران و آغاز تحولات در کشور 

خروج محمدرضا شاه نه تنها به سقوط رژیم پهلوی منجر شد بلکه آغازگر تحولات عمیق اجتماعی و سیاسی در ایران گردید. پس از رفتن او، کشور وارد یک دوره بی‌ثباتی شد که نهایتاً به پیروزی انقلاب اسلامی منجر گردید. همچنین دارایی‌های شاه و خانواده‌اش مورد بحث قرار گرفت و بسیاری از مردم خواستار تصرف آنها شدند.

خروج شاه از ایران نشان‌دهنده پیچیدگی‌های سیاسی و اجتماعی آن زمان بود. این رویداد نه تنها پایان سلطنت او را رقم زد بلکه زمینه‌ساز تغییرات عمده‌ای در ساختار سیاسی ایران شد.

شاه در روز‌های پایانی سلطنت خود دچار احساس شکست شده بود و باور داشت که مردم ایران به او پشت کرده‌اند. او حتی به تئوری توطئه اعتقاد داشت و فکر می‌کرد که قدرت‌های غربی در حال سازماندهی انقلاب هستند.

چرا شاه رفت؟

 تصمیم محمدرضا شاه پهلوی به خروج از ایران به مجموعه‌ای از عوامل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بستگی داشت. این عوامل به تدریج به نقطه‌ای رسیدند که او را مجبور به ترک کشور کردند.

 

یکی از اصلی‌ترین دلایل خروج شاه، بحران مشروعیت بود. جامعه ایران به ویژه پس از سال ۱۳۴۲، مخصوصا بعد از کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷، به این نتیجه رسید که حتی اگر شاه فردی خوب باشد، دیگر نمی‌تواند حکومت کند. مردم خواستار یک نظام جدید سیاسی بودند که در آن جایگاهی برای شاه وجود نداشت.

 

نارضایتی عمومی ناشی از مشکلات اقتصادی و اجتماعی نیز تأثیر زیادی بر تصمیم شاه داشت. شعار‌های انقلابی مانند “استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی” نشان‌دهنده خواسته‌های عمیق مردم بود که شاه قادر به تأمین آنها نبود. این نارضایتی‌ها در نهایت منجر به تظاهرات گسترده و اعتصابات شد.

 

نیرو‌های مخالف رژیم، به ویژه تحت رهبری امام خمینی، توانستند با هماهنگی و سازماندهی، فشار بیشتری بر رژیم وارد کنند. کشتار‌ها و اعتصابات کارگری، کنترل امنیت کشور را از دست رژیم خارج کرد و پایه‌های اقتدار شاه را سست کرد.

 

حمایت‌های بین‌المللی از شاه نیز کاهش یافت. قدرت‌های غربی مانند ایالات متحده و انگلیس به این نتیجه رسیدند که شاه دیگر نمی‌تواند در ایران ادامه حیات سیاسی داشته باشد. این تغییر در موضع حامیان خارجی تأثیر زیادی بر تصمیمات شاه داشت.

 

دولت نظامی ازهاری نیز نتوانست نظم و آرامش را برقرار کند و این ناکامی‌ها باعث شد که شاه احساس کند راه دیگری جز خروج از کشور ندارد.

 

شاه در روز‌های پایانی سلطنت خود دچار احساس شکست شده بود و باور داشت که مردم ایران به او پشت کرده‌اند. او حتی به تئوری توطئه اعتقاد داشت و فکر می‌کرد که قدرت‌های غربی در حال سازماندهی انقلاب هستند.

 

ترکیب این عوامل باعث شد که محمدرضا شاه تصمیم بگیرد ایران را ترک کند. خروج او نه تنها نتیجه‌ای شخصی نبود بلکه نشان‌دهنده یک تغییر عمیق در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران بود که منجر به انقلاب اسلامی شد. 

 

محمدرضا شاه پهلوی در فرودگاه مهرآباد تهران، علت سفر خود به خارج از کشور را “احساس خستگی و نیاز به استراحت” توصیف کرد. او در این گفت‌و‌گو به خبرنگاران گفت: “مدتی است احساس خستگی می‌کنم و احتیاج به استراحت دارم. ضمناً گفته بودم پس از این که خیالم راحت شود و دولت مستقر گردد، به مسافرت خواهم رفت”.

این اظهارات در حالی بیان شد که شاه در شرایط بحرانی و ناآرامی‌های اجتماعی قرار داشت. او همچنین در این گفت‌و‌گو ابراز امیدواری کرد که دولت جدید موفق باشد و تأکید کرد که کشور به همکاری و حس وطن‌پرستی نیاز دارد.

محمدرضا شاه در طول زندگی به دنبال اثبات خود و حفظ کنترل بود و همواره از ترس از دست دادن قدرت نیز رنج می‌برد

نفرت از رژیم سلطتنی و شادی مردم از خروج شاه

خروج شاه از ایران با واکنش‌های مختلفی همراه بود و به سرعت به نقطه عطفی در تاریخ انقلاب اسلامی تبدیل شد. مردم با شنیدن خبر خروج او، به خیابان‌ها ریختند و شادی و جشن برپا کردند، که نشان‌دهنده نفرت عمومی از رژیم سلطنتی بود. آنها در سراسر کشور، به ویژه در تهران، به خیابان‌ها ریختند و به جشن و سرور پرداختند؛ که میلیون‌ها نفر در نقاط مختلف کشور، حتی در دورافتاده‌ترین روستاها، به شادی و پایکوبی پرداختند.

 

در تهران، جمعیت زیادی با بوق زدن و روشن کردن چراغ‌های خودروها، شادی خود را ابراز کردند و شیرینی و شربت توزیع کردند. دانشجویان نیز مجسمه‌های شاه را پایین کشیدند و این اقدام را به عنوان نمادی از آزادی و پایان سلطنت او تلقی کردند. در سایر شهر‌ها مانند تبریز، ارومیه و قم نیز مردم با شنیدن خبر خروج شاه به خیابان‌ها ریختند و جشن گرفتند.

در تبریز، ده‌ها هزار نفر به راهپیمایی پرداختند و مجسمه‌های شاه و رضاشاه را پایین کشیدند. همچنین، مردم در شهر‌های دیگر مانند بندرعباس، اصفهان، شیراز و مشهد نیز با برگزاری جشن‌ها و مراسم شادی، این پیروزی را گرامی داشتند. این واکنش‌های گسترده نشان‌دهنده یک حس عمومی از آزادی و امید به آینده‌ای بهتر پس از سال‌ها ظلم و سرکوب بود. مردم با ابراز خوشحالی خود، نه تنها خروج شاه را جشن گرفتند بلکه به نوعی خواستار تغییرات اساسی در نظام سیاسی کشور بودند. 

 

تحلیل روان‌شناختی شاه پهلوی 

محمدرضا شاه پهلوی، آخرین شاه ایران، شخصیتی پیچیده و چندوجهی بود که تصمیمات و رفتار‌های او نقش مهمی در تحولات تاریخی و اجتماعی ایران ایفا کرد. تحلیل روان‌شناختی او، بر اساس شواهد تاریخی، رفتار‌ها و روابطش، می‌تواند چشم‌اندازی تازه به چگونگی شکل‌گیری شخصیت و تصمیم‌گیری‌های او ارائه دهد.

 

محمدرضا شاه در محیطی پر از انتظارات و فشار‌های بزرگ، تحت نظارت پدری مقتدر مانند رضاشاه تربیت یافت. محیط خانوادگی و حضور پدری مستبد مانند رضاشاه، تأثیر عمیقی بر شخصیت محمدرضا شاه داشت. رضاشاه، با انتظارات بالا و رفتار‌های سخت‌گیرانه، او را در محیطی پر از فشار بزرگ کرد و باعث شد که او از کودکی به دنبال تأیید دیگران باشد و به‌شدت به نظر دیگران درباره‌ی خود اهمیت دهد.

 

این محیط باعث شد که محمدرضا شاه در طول زندگی به دنبال اثبات خود و حفظ کنترل باشد، اما همواره از ترس از دست دادن قدرت نیز رنج می‌برد. تلاش‌های او برای اثبات خود به‌عنوان یک رهبر مدرن و قدرتمند، در برنامه‌های مدرنیزاسیونی، چون انقلاب سفید نمایان شد. اما این تلاش‌ها گاهی بدون در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی ایران صورت می‌گرفت و نشان‌دهنده‌ی نوعی احساس ناامنی درونی بود.

 

 محمدرضا شاه وابستگی شدیدی به حفظ قدرت داشت که این امر ریشه در تجربه‌های دوران کودکی و جوانی او داشت. کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و بازگشت او به قدرت با حمایت خارجی، به‌طور ناخودآگاه ترس از توطئه و از دست دادن قدرت را در او تشدید کرد. این ترس او را به سمت ایجاد دستگاه امنیتی گسترده‌ای مانند ساواک سوق داد تا هرگونه تهدید احتمالی را مهار کند.

 

شاه در بسیاری از موارد، به‌جای اعتماد به توانایی‌های داخلی و مردمی، به تأیید و حمایت قدرت‌های خارجی وابسته بود. این وابستگی نشان‌دهنده‌ی اعتماد به نفس شکننده و تردید‌های درونی او نسبت به توانایی‌های خودش بود. او سعی داشت با ایجاد تصویری از پیشرفت و توسعه، حمایت و تأیید قدرت‌های جهانی را جلب کند، اما این رویکرد باعث وابستگی بیشتر ایران به قدرت‌های غربی شد.

 

حساسیت شدید شاه نسبت به امنیت

حساسیت شدید او نسبت به امنیت، ناشی از تجربه‌هایی مانند ترور نافرجام در سال ۱۳۲۷ و همچنین کودتای ۲۸ مرداد بود. این وسواس او را به سمت رفتار‌های کنترل‌گرایانه و ایجاد فضایی امنیتی در کشور سوق داد. شاه دائماً از احتمال خیانت و توطئه در میان نزدیکان و مخالفان خود هراس داشت، که این امر به افزایش انزوا و بی‌اعتمادی او دامن زد.

شاه برای یافتن محل اقامت بعدی با چند کشور تماس گرفت، اما بسیاری از آنها از پذیرش او خودداری کردند. سرانجام، با کمک دیوید راکفلر، دوست آمریکایی‌اش، توانست پناهگاهی در باهاما بیابد

او نتوانست ارتباط عمیق و معناداری با توده‌های مردم برقرار کند. زندگی درباری و محاصره شدن توسط مشاورانی که اغلب واقعیت‌های جامعه را منعکس نمی‌کردند، باعث شد که او از خواسته‌ها و نیاز‌های واقعی مردم فاصله بگیرد. این فاصله عاطفی و اجتماعی، به‌شدت در ضعف حکومت او در مواجهه با بحران‌های سیاسی و اجتماعی نقش داشت.

در سال‌های آخر حکومت، شاه به‌دلیل بیماری سرطان و همچنین افزایش فشار‌های سیاسی و اجتماعی، بیش‌ازپیش منزوی شد. این انزوا نه‌تنها به تصمیم‌گیری‌های او آسیب رساند، بلکه او را از واقعیت‌های جامعه دورتر کرد. شاه در این دوره با چالش‌های فراوانی مواجه بود و گاه دچار نوعی سردرگمی در مدیریت بحران‌ها می‌شد.

 

زندگی شاه پس از خروج از ایران

پس از خروج از ایران در ۲۶ دی ۱۳۵۷، محمدرضا شاه پهلوی به همراه همسرش، فرح دیبا، ابتدا به مصر رفت و در شهر آسوان مورد استقبال رئیس‌جمهور مصر، انور سادات، قرار گرفت. آنها شش روز در آسوان اقامت داشتند و در این مدت با سادات و همسرش دیدار‌هایی داشتند. 

 

پس از مصر، شاه به دعوت ملک حسن دوم، پادشاه مراکش، به این کشور سفر کرد و در اقامتگاه سلطنتی در مراکش مستقر شد. در این مدت، با برخی از مقامات آمریکایی و دوستان نزدیک خود در تماس بود. با این حال، پس از مدتی، پادشاه مراکش به دلیل نگرانی‌های سیاسی، از شاه خواست که کشورش را ترک کند. 

 

شاه برای یافتن محل اقامت بعدی با چند کشور تماس گرفت، اما بسیاری از آنها از پذیرش او خودداری کردند. سرانجام، با کمک دیوید راکفلر، دوست آمریکایی‌اش، توانست پناهگاهی در باهاما بیابد و در ۱۰ فروردین ۱۳۵۸ به آنجا رفت. اقامت در باهاما نیز موقتی بود و شاه به دنبال محلی دائمی برای سکونت می‌گشت. 

در این دوره، شاه با مشکلات جسمی نیز مواجه بود و نیاز به درمان پزشکی داشت. پس از مذاکرات متعدد، دولت مکزیک موافقت کرد که شاه به این کشور سفر کند. او مدتی در مکزیک اقامت داشت، اما با تشدید بیماری‌اش، نیاز به درمان تخصصی‌تر پیدا کرد. در نهایت، با موافقت دولت آمریکا، شاه برای درمان به این کشور رفت و در بیمارستانی در نیویورک بستری شد.

 

حضور شاه در آمریکا باعث بروز تنش‌های سیاسی شد و پس از مدتی، او مجبور به ترک این کشور گردید. سپس به پاناما رفت، اما نگرانی از احتمال استرداد به ایران، او را وادار کرد که دوباره به مصر بازگردد. در مصر، تحت مراقبت‌های پزشکی قرار گرفت، اما وضعیت سلامتی‌اش رو به وخامت گذاشت و سرانجام در ۵ مرداد ۱۳۵۹ در قاهره درگذشت.

 

در طول این دوره، شاه با برخی از دوستان و حامیان سابق خود در تماس بود، اما بسیاری از کشور‌ها به دلیل ملاحظات سیاسی از پذیرش او خودداری کردند. این سفر‌های پی‌درپی و عدم ثبات در محل اقامت، نشان‌دهنده وضعیت نامطلوب و تنهایی شاه در سال‌های پایانی عمرش بود.

+