خیام خوانی ؛ محمد معتمدی
خیام خوانی ؛ محمد معتمدی

چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازیداحوالِ مرا عبرتِ مردم سازیدخاک تن من به باده آغشته کنیدوَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید   این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد دریاب دمی که با طرب می‌گذرد ساقی غم فردای حریفان چه خوری پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد خیام خوانی محمد معتمدی را می‌بینید و می‌شنوید. […]

چون مُرده شوم، خاکِ مرا گُم سازید
احوالِ مرا عبرتِ مردم سازید
خاک تن من به باده آغشته کنید
وَز کالبدم خشتِ سَرِ خُم سازید

 

این قافلهٔ عمر عجب می‌گذرد

دریاب دمی که با طرب می‌گذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب می‌گذرد

خیام خوانی محمد معتمدی را می‌بینید و می‌شنوید.

+