یکی از بزرگترین آرزوهای آدولف هیتلر ساختن یک شهر ماندگار و شگفتانگیز با الهام از معماری کلاسیک بود که در تمام جهان بیهمتا باشد. هیتلر با کمک آلبرت اشپر که «معمار اصلی رایش» نامیده میشد، قصد داشت برلین را بازسازی کند. هیتلر با کمک آلبرت اشپر که «معمار اصلی رایش» نامیده میشد، قصد داشت برلین […]
یکی از بزرگترین آرزوهای آدولف هیتلر ساختن یک شهر ماندگار و شگفتانگیز با الهام از معماری کلاسیک بود که در تمام جهان بیهمتا باشد. هیتلر با کمک آلبرت اشپر که «معمار اصلی رایش» نامیده میشد، قصد داشت برلین را بازسازی کند.
هیتلر با کمک آلبرت اشپر که «معمار اصلی رایش» نامیده میشد، قصد داشت برلین را بازسازی کند و در مرکز آن شهر بنایی بسازد که قلب امپراتوری آیندۀ آلمان باشد: تالار مردم (Volkshalle)؛ گنبدی به ارتفاع ۲۹۰ متر که ظرفیت ۱۸۰ هزار نفر را داشته باشد.
اشپر نقل کرده که هیتلر به قدری به این گنبد عظیم «وسواس» داشت که وقتی فهمید اتحاد جماهیر شوروی ساخت یک سازه بزرگتر در مسکو را آغاز کرده، یعنی «کاخ شوروی»، به شدت عصبانی شد. این کاخ قرار بود ۴۹۵ متر ارتفاع داشته باشد و مجسمه عظیم لنین بالای آن باشد. هیتلر خشمگین بود و باور داشت عظمت ساخت بلندترین سازه عظیم جهان از او ربوده شده است.
ماکت برلین جدید که هیتلر میخواست آن را بسازد؛ ساختمان تالار مردم در انتهای تصویر دیده میشود
اشپر به این نتیجه رسید که «ساختمان رقیب مسکو» ذهن هیتلر را به قدری تحت تأثیر قرار داده بود که وقتی حمله به اتحاد جماهیر شوروی را در سال ۱۹۴۱ آغاز کرد، حاضر به اعتراف کردن به آن نبود. با نزدیک شدن سربازان آلمانی به مسکو، هیتلر اعلام کرد: «حالا این اتفاق یک بار برای همیشه به ساختمان آنها پایان خواهد داد».
هیتلر معماری یادبودگرایانه را وسیلهای برای القاء حس هیبت در انسان میدانست. او معتقد بود ساختمانهای عظیم سلاحهای مؤثری هستند و تسلط سیاسی منوط به ساختارهایی است که جمعیت را خیره و مرعوب کند و تمایل فیزیولوژیکی آنها را به عمل انتقادی محدود کند. هزاران سال، مردم سعی کردهاند از طریق سازههای غولپیکر «تکریم» را تقویت کنند. با این حال، روایت اشپر پیچیدگیهای سیاسی ابعاد حسی یادبودگرایی و همچنین این واقعیت را برجسته میکند که این ابعاد حسی در یکی از منحصربهفردترین سلاحهای مؤثر سرمایهداری وجود دارند: آسمانخراشها.
طرحی از تالار مردم: یک ساختمان عظیم یادمانی دارای گنبد که آدولف هیتلر و معمارش، آلبرت اشپر برای شهر ژرمانیا طرح ریزی کرده بودند، اما این پروژه هرگز به سرانجام نرسید.
اشتیاق واقعی هیتلر
به گفته اشپر، معماری برای پروژه نازی بسیار مهم بود. معماری یکی از علاقههای واقعی هیتلر بود، تنها موضوعی که او را شاد و سرزنده میکرد. «چقدر دوست داشتم معمار باشم!» این جمله روزانه هیتلر بود. طرحهای معماری هیتلر به دهه ۱۹۲۰ بازمیگردد، زمانی که او طرحهایی را برای برلین آماده میکرد که قصد داشت آن را بهعنوان پایتخت یک پادشاهی آلمانی با بناهایی بازسازی کند که در عظمت و شکوه، آثار رم باستان را حقیر جلوه دهند.
وقتی هیتلر برای نخستین بار اشپر را ملاقات کرد، از اینکه میدید او میتواند ایدههای معمارانۀ او را تحقق بخشد، شگفتزده شد. اشپر پسر یک معمار برجسته بود که از حلقه نزدیکان هیتلر فراتر رفت و نه تنها به معمار اصلی رایش، بلکه به یکی از معتمدترین اعضای حلقه نزدیکان او تبدیل شد و تا سقوط برلین در کنار او بود.
محیطهای تأثیرگذار
معماری برای هیتلر و اشپر چیزی بیش از هنر شکل دادن به فضا بود؛ معماری برای آنها هنر قدرتزایی از طریق اشکال فضایی عظیم هم بود.
هدف اصلی معماری عظیم هیتلر، به نقل از کتاب اشپر با عنوان «درون رایش سوم»، القای نیرومند احساس در بدنهایی بود که آن معماری را تماشا میکردند و تمرکز و توجهشان به آن جلب میشد.
نظریه خرابهها
ویرانههای امپراتوری روم مبنای اشپر برای چیزی بود که آن را «نظریه خرابهها» مینامید و هیتلر آن را به عنوان «نماد فناناپذیر قدرت» میستود.
فکر او این بود که ساختمانهای جدید برلین باید از سنگ و آجر (به جای فولاد و بتون) ساخته شوند تا ویرانههای آنها مانند ویرانههای ساختمانهای رومی حتی «پس از هزار سال» باابهت به نظر برسند.
تالار مردم، بلوار و طاق پیروزی بر هسته فضایی این فانتزی معماری تسلط داشتند. یک ماکت سهبعدی به طول سی متر از برلین جدید با جزئیات فوقالعاده ساخته شده بود که تالار مردم، بلوار و طاق پیروزی در میان آن قرار داشتند. هیتلر ساعتها را صرف مطالعه پیچیدگیهای این ماکت از زوایای مختلف میکرد و برای اندازهگیری تأثیرهای متغیر آن زانو میزد. او به دنبال این بود که تجسم کند این سازهها چگونه بر مسافری که از ایستگاه جنوبی بیرون میآید اثر میگذارند.
میل هیتلر به معماری یادبودگرایانه
برای هیتلر، برافراشتن سازههای بلند، ابزار اصلی تضمین پیروزی نظامی بود. برای او، معماری یادبودگرایانه قویترین و تعیینکنندهترین سلاحها بود که برای پیروزی نظامی بسیار اهمیت داشت. به همین دلیل است که هیتلر تلاش کرد معماری باشکوه دشمنانش، از جمله کاخ شوروی در مسکو را تخریب کند. همانطور که اشپر در دومین بیوگرافی خود نقل کرده، هیتلر دستور ساخت بمبافکنهای دوربردی را داد که بتوانند به نیویورک برسند و برجهای نمادین آن شهر را نابود کنند که به نظر او برای نفوذ جهانی ایالات متحده حیاتی بودند. اگرچه برنامه بمبافکن متوقف شد، اشپر به یاد میآورد هیتلر رویای تبدیل برجهای نیویورک به آتشی عظیم را در سر میپروراند.
به گفته اشپر، یادبودگرایی نازیها یک سبک معماری نوین بود که بر «نمایش محض» و «نیاز به نمایش قدرت» متمرکز بود، مانند آسمانخراشهای امروزی در نیویورک، شانگهای و دبی. دلبستگی هیتلر به ساختن امپراتوریهایی «بزرگتر» از امپراتوریهای گذشته را شاید بتوان به عنوان توهمات یک «دیوانه» مردود شمرد. با این حال، امروزه نیز میتوان دید که میل به ساختن سازههای «بزرگتر» چگونه در سراسر جهان گسترش یافته است.