من وقتی در لیدا، نه فرسنگی بیتالمقدس از هواپیما پیاده شدم کیف دستی خود را که محتوی بعضی کاغذهای لازم و در حدود ششصد دینار عراقی و لیره فلسطین در آن بود و غیر از آن دیگر پول نداشتم، فراموش کردم از داخل هواپیما برداشته همراه بیاورم… لذا به دفتر هواپیما تلفن کردم، گفتند از لیدا سئوال کرده جواب میدهیم ولی تا ساعت ۹ شب هرچه تلفن کردیم گفتند تلفن و تلگراف لیدا جواب نمیدهد و ساعت ۹ گفتند در لیدا حادثهای واقع شده و قریب بیست طیاره را تروریستهای یهودی آتش زدهاند و حکومت نظامی در اینجا برقرار شده. من از پیدا شدن کیف مأیوس شدم ولی صبح آنروز کیف را که با نوارهای متعدد بسته و لاك و مهر کرده بودند از لیدا فرستادند و از من رسید گرفتند و بعد از ملاحظه محتویات آن هیچ دست نخورده بود.
در محلهای که ما بودیم و آن محله مسیحیهای فلسطین بود هرروز از مغازه یخفروشی يك قطعه یخ برای ما میفرستادند و پول آنرا آورنده میگرفت. یکروز یخ نرسید. تا ظهر دکتر صدر از کنسولگری به خانه آمد و خودش رفت به کارخانه یخسازی که نزدیک منزل ما بود. آنجا خردهفروشی نداشتند و هرقدر سعی کرده بود كه يك قطعه یخ به دو سه برابر قیمت معمولی از حاملین یخ بگیرد گفته بودند خلاف مقرراتست.
در فلسطین بازار سیاه برای هیچ متاعی نبود و جز بوسيله جیرهبندی، مايحتاج به کسی نمیرسید و دسترسی به آن متاع نبود. از اهالی شنیدم در آنجا دزدی شنیده نشده است و طرف عصر که همه اهالی با خانواده و اطفال خود به گردش میرفتند اغلب خانهها خالی و با همان کلید معمولی درب عمارت را میبستند. بوی بد، من در مدت پنجاه روز که در تابستان در بیتالمقدس بودم استشمام نکردم و پشه و مگس نبود. علت را جویا شدم، معلوم شد بواسطه مراقبت در نظافت شهر از طرف شهرداری، برای تولید این حیوانات مجالی نیست… همچنین خاکروبه و فضولات خانهها و خیابانها هر روز به آن محل (خارج شهر) حمل میشود و بنابراین کثافت در شهر نیست تا بوی تعفن باشد یا تولید پشه و مگس شود. خیابانهای بیتالمقدس که همه آسفالته است حقيقتا بقدرى پاك و نظيف است که ذرهای گرد و خاک و کثافت در آنها دیده نمیشود. اهالی از زن و مرد و بچه در نهایت نظافت و پاکیزگی و معقولیت هستند. من در آن مدت يك صدای بلند بیقاعده یا یک کلمه زشت و ناهنجار از کسی نشنیدم حتی بچهها.
من در مدتی که در بيتالمقدس بودم پارهای اطلاعات بهواسطه پسرم دکتر صدر که مسئول دولت ایران بود گرفتم. شهر بیتالمقدس یکصد و شصت هزار نفر جمعیت داشت و محصول زمینی فلسطین یکی زیتون بود که در صحراهای فلسطین زیاد است و دیگر پرتقال که قبل از جنگ سالی یازده میلیون صندوق به خارج میفرستادند ولی در آنموقع بواسطه نبودن کشتی کمتر صادر میشد. گندم و جو و حبوبات به اندازه کفایت اهالی داشت.
از چند سال قبل که مهاجرین یهود از آلمان و لهستان و سایر ولایاتی که تحت استیلای آلمان درآمده بود و نیز از سایر نقاط عالم که بدستور بالفور انگلیس برای تصرف ارض موعود به آنجا آمده بودند و شهر تلآویو كه نزديك يافا کنار دریا واقع است مرکز صنایع آنها بود و تمام صنایع اروپا از پارچه لباس و دوا و ساير مايحتاج عمومی را میساختند و عمده سرمایه صنایع و دو بانک که دائر داشتند از پولی که یهودیان آمریکا برای عمران و اعاشه فقرای یهود فرستاده بودند و معروف بود سی و شش میلیون دلار سرمایه صندوق عمومی آنهاست که یهودیان آمریکا دادهاند و از این سرمایه کارخانجات و سایر تأسیسات تولیدی داشتند و املاکی هم از آن سرمایه خریده بودند. بعلاوه یهودیان آلمان و لهستان که قبل از جنگ به آنجا مهاجرت کرده بودند سرمایههایی با خود آورده و به کارهای تولیدی انداخته بودند.
در آن موقع که من در فلسطین بودم یعنی تابستان سال ۱۳۲۵ عملیات تروریستهای یهود برضد انگلیسها شدت داشت و بیشتر به مقامات نظامی آن حمله میکردند. يك روز مهمانخانه بزرگ و عالی بیتالمقدس را که در وسط شهر است، با بمب خراب کردند و رسم تروریستها این بود که چند دقیقه قبل از آنکه بمب محترق شود به آن محل تلفن میکردند تا اگر یهودی در آنجا باشد به فوریت خود را نجات دهد.
آن مهمانخانه شش طبقه بود و چهار طبقه فوقانی را انگلیسها سکنی داشتند و يك قسمت آن که بوسیله بمب دفعتاً خراب شد تا یکماه بعد از آن، نعشها را بیرون میآوردند اما چند روز بعد از آن که من در آنجا بودم صد و پنجاه نعش که کمتر انگلیسی و بیشتر عرب مسلمان بودند بیرون آوردند.
خاطرات محسن صدر، صدرالاشراف (وزیر، نخستوزیر و ریس مجلس سنا در دوران پهلوی اول و دوم) صفحه ۴۵۷- ۴۶۱