استاد پیشکسوت فلسفه معتقد است که ایران یک فلات یا یک جغرافیا نیست، بلکه ایران جایی است که عنصر فکر در همه مراحل تاریخ از بحرانها فرصت خلق کرده است.
ایرانی بودن در اراده به ایرانی بودن است. این جمله را جناب کریم مجتهدی در سال ۱۳۹۸ چند بار تکرار کرد و معتقد بود هر فرد ایرانی باید ذات امیدواری داشته باشد؛ چراکه امید یکی از عملهای بنیادی هر ایرانی است. در مقابل او پیام فضلینژاد بهعنوان مجری که تلاش داشت وضع آینده را با ابهام تصویر کند، با جمله تکراری روبهرو میشد که ایرانی بودن در اراده به ایرانی ماندن است و حتی به صراحت بیان کرد که ایرانی بودن به کد ملی نیست و اراده است که ما را ایرانی میکند.
آنچه کریم مجتهدی در تمام سالهای فعالیت خود بهعنوان یک فیلسوف و غربشناس ظاهرا سعی داشته است بیان کند، پاسخ به پرسش مهمی است که چگونه باید ایرانی ماند و تفکری که ما را ایرانی میکند چیست؟ مجتهدی معتقد بود که ایران یک فلات یا یک جغرافیا نیست و ایدههایش ناسیونالیستی صرف هم نبود بلکه اعتقاد داشت ایران جایی است که عنصر فکر در همه مراحل تاریخ از بحرانها فرصت خلق کرده است و ایران و تفکر با یکدیگر رابطه رفتوبرگشتی دارند و فرد ایرانی کسی است که قائل به عنصر فکر باشد و اراده به ایرانی بودن، یعنی عمل به تفکر و از طریق عنصر فکر است که فرد ایرانی عاشق ایران میشود و این تفکر بوده که در دل تاریخ از حمله مغولها تا دیگر تصرفهای تاریخی، ایرانیها را همیشه مقاوم و امیدوار به آینده کرده است.
درنتیجه اگر کسی ایرانی باشد باید به آینده امیدوار باشد و امید و ایران با هم گره خورده است. به همین جهت هر آنچه باعث کاهش و ضعف اراده ایرانی بودن میشود را کریم مجتهدی با نقد روبهرو میکرد؛ چراکه ایشان با دقت نظر خاصی سعی میکرد شکلی از انسان ایرانی را معرفی کند که بیش از آنکه در وضعیت زیستن خود گرفتار تحولات وسیع باشد، با عنصر تفکر از تحولات بهعنوان یک فرصت برای ارتقای ایران استفاده میکند. باید گفت منظومه فکری ایشان دارای ظرفیتهای خاصی است که سعی میکنم فقط به بخش کوچکی از آنها اشاره کنم.
– معنای زیستن را باید متوجه شد: کریم مجتهدی معتقد بودند زندگی برای یادگیری است نه برای موارد دیگر. این نگاه او به زندگی صرفا به جهت سالها فلسفهورزی نبود بلکه او زیستن را در گرو یادگیری و تفکر فرض میگرفت و معتقد بود اگر فرد یا جامعه در زندگی در حال یادگیری نباشد گویی اصلا نمیتواند خوب زندگی کند؛ چراکه زیستن با یادگیری است که معنا پیدا میکند. به همین خاطر او انسان ایرانی را به عنصر یادگیری دعوت میکرد، زیرا نگاهش این بود که ایرانی در تمام مراحل تاریخ در حال یادگیری بوده و به همین دلیل همیشه در حال شدن و کامل شدن، بوده است.
– عباسمیرزا زیاد است: مجتهدی در گفتگوهای متمادی خود دقت خاصی در پرسش عباس میرزا بعد از شکست ایران از روسها داشت، اما نگاهش این بود که این سوال نوعی تنبلی یا عبور زودهنگام از وضعیت سخت است. مجتهدی با نقد پرسش سادهانگارانه عباس میرزا به این نکته توجه داشت که نمیشود راه ۱۰۰ ساله را یکروزه طی کرد. به این خاطر پرسش عباس میرزا را نوعی سادهسازی مساله معرفی میکرد و بحثی که داشت این بود که از این مدل پرسشها زیاد است و خیلی نباید جدی گرفته شوند. گویی در دل تاریخ ما عباس میرزاها همیشه مانع از تفکر شدند و سعی داشتند خیلی زود به سادهترین پاسخ برسند و چنین افراد و پرسشهایی از این دست را زیاد میدانست، اما آنچه ایران و ایرانی را آباد و پیشرفته میکند، تفکر بیرون ساحت سادهسازی است که عباس میرزا سعی داشت متوجه آن شود.
– تجدد دعوت به سحر و جادو نیست: مجتهدی در باب مواجهه ما با تجدد، نگاهی مثل عباس میرزا را سحرآمیز میدانست و تاکید داشت تجدد و مواجهه ما با غرب به صورت عجولانه هیچگاه راهحل نبوده است. این تصور که ما شبیه به غرب شویم و هر مسیری را غرب طی کرده است ما هم برویم تا به سرعت به توسعه و پیشرفت نائل شویم، قطعا درکی غیردقیق و با افکاری عجولانه است که تصور میکند غربی شدن نوعی عملیات سحرآمیز است که باید به سرعت فراگرفت و در جغرافیای خودمان پیادهسازی شود. این درک را مجتهدی به نقد میکشید که این مواجهه با تجدد بدویترین مواجهه است و هیچ غایتی ندارد به جز آنکه اراده ایرانی بودنمان را در بلندمدت خواهد گرفت و ما را تهی از ایرانیت میکند.
– علیه تجدد کاذب: کریم مجتهدی در بحث خود ناظر به غرب، یکی از محفلهایی را که معتقد بود باید دقیق شناخت، دانشگاه معرفی میکرد، اما اعتقاد داشت دانشگاهها برخی موارد دوگانه علم و فلسفه را شکل میدهند و خیلی سریع دوست دارند نتیجهگیری کنند. او بیان میکرد عدهای میگویند این پرسشهای فلسفی ما را از علم دور میکند. آنها در ذهنشان اینگونه نفش بسته است که مثلا عمل نیوتن، عملی علمی است و کاری که به طور مثال کانت یا دیگر فیلسوفها کردهاند غیرعلمی است، اما متوجه نیستند که عمل نیوتن برگرفته از فلسفه عصر خود بوده است و اگر فلاسفه با دگرگونی خاصی عصر خود را تغییر معرفتی نمیدانند، اصلا علمی که نیوتن قصد داشت صورت دهد، شکل نمیگرفت. این دوگانه سادهانگاری شده را او نوعی تجددمابی کاذب صورتبندی میکرد. یعنی مگر میشود در دانشگاهی که فلسفه ضعیف است اصلا علمی شکل بگیرد و در هیچ نقطه تاریخ، زمانی که تفکر فلسفی ضعیف بوده، زایشی صورت نگرفته است. به همین خاطر او از فارابی تا میرداماد تا ملاصدرا و دیگر میراث سنت خودمان را بسیار بااهمیت میدانست و معتقد بود اگر قرار است علمی هم شکل بگیرد باید با تفکرات فلسفی سنت خودمان شکل گیرد تا ایرانی بودن ما را متمایز کند.
– تجددزدگی از دینزدگی و سنتزدگی خطر بیشتری دارد: بحثی وجود داشت که دین و سنتگرایی در پساانقلاب باعث شد که عنصر عقلانیت در ایران شکست بخورد، اما کریم مجتهدی ابتدا اعتقاد داشت بحث شکست عقلانیت صحیح نیست، اما اگر قصد تبارشناسی شکست عقلانیت در ایران را دنبال کنیم قطعا به قبل از انقلاب و دوره مدرنیزاسیون افراطی ربط دارد؛ چراکه آن دوره بود که عنصر عقل را به ساحت نوعی برنامهریزی تقلیل داده بود و انسان و جامعه ایرانی را به انقیاد کشیده بود و هیچ پرسش و فکری را راهحل خود نمیدانست و آنجا بود که عقلانیت با شکست روبهرو شده بود. اما اگر از همان دوره درس بگیریم، این تجددزدگی ما بود که تفکر را به سطح نازلی کاهش داد و تا همین الان هم همراه ماست و اگر در مقابل عنصر دین و سنت بخواهیم در نظر بگیریم؛ هرچند افراط رویهای قطعا خطاست و اشکالاتی هم وجود دارد، اما جامعه ایران و علیالخصوص جامعه فعلی ما را دین یا سنت به سمت عدم تفکر سوق نداده است و دین بیشتر نقش وحدتبخش را داشته است. آنچه باعث شده ما با نوعی تنبلی فکر آن هم در نسل جدید روبهرو شویم، بیشتر نوعی تجددزدگی بوده که یا مانع از تفکر بوده یا فکر را در سطحی تصور میکرده که جنبه نمادین دارد.
– غربشناسی غربزدگی نیست: بهعنوان آخرین مبحث باید گفت کریم مجتهدی معتقد بود ایرانی بودن اراده در ایرانی ماندن دارد و در عصر حاضر برای شناخت خود باید غرب را شناخت و شناخت غرب از طریق دقت در آرا و عقاید اهل فسلفه و معرفت آنجا شکل میگیرد. این شناخت نوعی حل شدن در ذات انسانی و جامعه غربی نیست بلکه نوعی فهم از وقایع برای افقگشایی در ساحت ایرانی بودن و چگونه ایرانی بودن است. در این مسیر بسیاری به جای آنکه غرب را ابژه ایرانیت کنند، ایران و ایرانیها را ابژه غربیها میکنند که این، مطالعه غربشناسی نیست بلکه نوعی غربزدگی است و غربزدگی همیشه ما را دچار بیرون راندن از ساحت هستی کرده است و اراده ایرانی بودن که مقاومت فرهنگ ایران برای بقا و امید است را نابود کرده است. درنتیجه آنچه ما به آن احتیاج داریم، نه مطالعاتی صرف درباره غرب بلکه مطالعاتی در باب غرب برای خلق تصویر خودمان در عالم است و نشان دادن آنکه ایرانی و ایرانیت بیش از آن اهمیت دارد که درگیر مدلی از غربی شدن شود.
منبع: فرهیختگان